Document Type : Original Article
Authors
1 PhD Candidate in Psychology, Department of Psychology, Payam Noor University, Tehran, Iran
2 Associate Professor, Department of Psychology, Payam Noor University, Tehran, Iran
3 Assistant Professor, Department of Psychology, Payam Noor University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
مقدّمه و بیان مسأله
اساسا تاریخ خودکشی[1] را میتوان همسابقه با تولد انسان دانست؛ لحظهای که فرد دیگر تمایلی به ادامه ندارد؛ لحظهای از تهی شدن. زیرا که در مسیر زندگی اش، به دلایلی، مانند ناملایمات طبیعی، عدم همخوانی با اجتماع، فقر و نابسامانیهای روانی نمیتواند خشنودی آرمانی که بهدنبالش است را کسب کند. وضعیتی که در آن فرد ارتباطش را با زیست در جهان مادی و زندگی میگسلد و مرگ را انتخاب میکند (Webb et al., 2024: 267). این اقدام حتی در جوامع اولیه بشری نیز بهعنوان پدیدهای مذموم و شایسته مجازات شناخته میشده است. هر چند که در برهههایی از تاریخ نیز موافقانی داشته است (Wilschke & Crepeau-Hobson, 2024: 128). با اینحال خودکشی در یکی دو دهه اخیر مورد توجه پژوهشگران و سیاستگذاران کشورهای مختلف قرار گرفته است. زیرا که افزایش آمارهای مربوط به خودکشی و تغییر گروه سنی قربانیان از میانسالان و سالمندان به نوجوانان و جوانان زنگ خطر را برای جوامع بشری به صدا در آورده است، و چنین وفاقی باعث گردیده که سازمان جهانی بهداشت[2]، ۱۰ سپتامبر هر سال را بهعنوان روز جهانی پیشگیری از خودکشی معرفی کند. این سازمان در تعریف خودکشی میگوید: «خودکشی که به آن خودکشی منجر به فوت نیز میتوان اطلاق کرد، عمل گرفتن جان توسط خود فرد است؛ اما اقدام به خودکشی یا خودکشی غیرکشنده، نوعی آسیب به خود با هدف پایان دادن به زندگی است که منجر به مرگ نمیشود» (WHO, 2021: 19). این درحالیاستکه به اعتقاد اشنایدمن[3] «خودکشی عمل آگاهانه نابودسازی به دست خود است که در بهترین مفهوم میتوان آن را یک اقدام چند بعدی در انسان نیازمندی دانست که برای یک مشکل مشخص، بهترین راه حل را انتخاب میکند» (اشنایدمن، ۱۳۹۲: ۱۱۹).
هم اینک در سراسر جهان شاهد روند رو به رشد پدیده خودکشی هستیم، که نیمی از آنان را نوجوانان و جوانان تشکیل میدهد (محسنی، میرگل و مرادی، ۱۴۰۲: ۷۲). به بیانی دیگر در حال حاضر ۹ نفر به ازای هر۱۰۰۰۰۰ نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست میدهند (دارابی و همکاران، ۱۴۰۲: ۱۷۹). آمار سازمان جهانی بهداشت ناظر بر این واقعیت است که در اکثر کشورهای اسکاندیناوی، اروپای غربی، ژاپن، چین و استرالیا میزان خودکشی بیش از ۱۳ نفر در هر صد هزار نفر است، اما در آمریکای شمالی، نروژ، انگلستان، اسپانیا، ایتالیا و هند این میزان ۵ نفر در هر صدهزار نفر است (زرانی و احمدی، ۱۴۰۰: ۲۱۱). در این گزارش ایران در سال ۲۰۲۲ در جایگاه ۱۴۹ قرار دارد. در ایران خودکشی بین ۲۰ علت اصلی مرگومیر در تمام گروههای سنی قرار دارد و از هر صد مرگ، یک مورد نتیجه خودکشی است؛ بنابراین بهطور واضح بروز خودکشی طی سالهای اخیر روند فزآیندهای را به خود گرفته است (محسنی، میرگل و مرادی، ۱۴۰۲: ۷۵). از سویی محققان مهمترین عوامل اقدام به خودکشی را افسردگی، انزوا و احساس تنهایی، مشکلات اقتصادی و مالی، بیماریهای جسمانی مزمن و ناتوانی جسمانی و شناختی میدانند (زرانی و احمدی، ۱۴۰۰: ۲۱۳). در ایران نیز نتایج مطالعات دلالت بر این دارد که بیماریهای جسمانی و ترس از آن، سوگ، احساس طردشدگی، گناه، دردهای مزمن، ناامیدی و درماندگی از عوامل خطرآفرین اقدام به خودکشی محسوب میشود (خدابنده و همکاران، ۱۳۹۱: ۸۵). با اینحال به رغم یافتههای کمی قابل توجه در مورد عوامل تسهیلکننده خودکشی، تناقضها و کمبودهای بسیاری در این عرصه وجود دارد. بهطور مثال در حالی که تعدادی از پژوهشها (اسدی و همکاران، ۱۴۰۱: ۱۲۶؛ تابعی، یوسفی و صدیق اورعی،۱۳۹۶: ۸۳) نشان دادهاند افرادی که تحصیلات بیشتر، سن بالاتر و دارای تاهل هستند، افکار خودکشی کمتری دارند، اما پژوهشهایی (خدابنده و همکاران، ۱۳۹۱: ۸۷؛ فیضاللهی، ۱۴۰۱: ۲۶۳) هم هستند که خلاف این یافتهها را گزارش دادهاند. از همین روست که برخی از محققان معتقدند که تجربیات افراد، دیدگاهها و ادراکشان در مورد این تجربیات، بسیار پیچیدهتر از آن است که از طریق مشاهده به تنهایی درک شود، بنابراین پیشنهاد میکنند که بررسی در چنین پدیدههایی مستلزم کاوش در تعاملات سوژه/ابژه، در بستر تاریخی و فرهنگی آن است. از اینرو فهم اینکه فردی که اقدام به خودکشی میکند، جهان را چگونه ادراک میکند، رویکرد برساختی را مطرح میکند که در آن وی، واقعیت را در ارتباط با جهان خویش میسازد که در ادبیات پژوهشی، محققان از آن با عنوان تجربه زیسته[4] یاد میکنند (تبریزی کاهو و همکاران، ۱۴۰۲: ۱۲۹). از این روست که مرلوپونتی[5] معتقد است اساساً انسان در مقام سوژه نمیتواند فارغ از زمان و مکان باشد. تجارب او تجارب جهان است و جهان به تجارب او معنا میبخشد (رفیقی و اصغری، ۱۳۹۶: ۱۲۵). علیرغم اینکه پژوهشگران کیفی توجه جدی به تجربه زیسته دارند، اما تاکید میکنند که بررسی تجارب به تنهایی نمیتواند توضیح دهد که ادراک از رویدادها چگونه شکل میگیرد، مگر اینکه به مضامین آن توجه نمائیم. در این راستا ماکس ونمنن (van Manen, 1991:194) اولین مضمون تجربه زیسته را بدن زیسته[6] میداند، زیرا که حضور هر فردی در جهان به واسطه بدن او ممکن (رفیقی و اصغری، ۱۳۹۶: ۱۲۳). میشود. در مرتبه بعدی، دومین مضمون اشاره به رابطه زیسته[7]دارد. این اصطلاح به تجاربی که فرد از ارتباطش با اجتماع انسانی دارد اشاره میکند. سومین مضمون فضای زیسته[8] است. فضای زیسته با کشف ظرفیتهای موجود و مصرف خلاقانه و خودخواسته توسط افراد تولید میشود (Lefebvre, 1991:319) و میتوانند موجب تولید فضای زیسته و خلق زندگی روزانه، یعنی ساحت شگفتانگیز زندگی روزمره در مقابل روزمرگی باشند (اشراقی و همکاران، ۱۳۹۴: ۳۷). بالاخره مضمون زمان زیسته[9]، هنگامی است که به نظر میرسد وقتی از خود لذت میبریم، اوج میگیریم و وقتی اضطراب داریم، کند میشویم (مختاری و دهقانی، ۱۴۰۰: ۹۵).
در این راستا ما نیز میتوانیم همراه با محققان کیفی معتقد باشیم که همه افراد، منجمله افرادی که اقدام به خودکشی میکنند مسلما از بدن، روابط اجتماعی و زمانهای گذشته، حال و آینده خویش تجاربی دارند که در نهایت آنها را به سمت از دست دادن علایق و خودکشی سوق میدهد. بنابراین پژوهش حاضر قصد دارد با رهیافتی پدیدارشناسی به بازنمایی تجربه زیسته (بدن، روابط، فضای و زمان) افرادی که اقدام به خودکشی میکنند دست یابد و به این سوال پاسخ دهد که: افرادی که اقدام به خودکشی میکنند چه تجربهای از زیست تنانه، روابط، اجتماع و زمان خود دارند؟
پیشینه تجربی
اساساً خودکشی را میتوان در دو حوزه اجتماعی و فردی مورد مطالعه قرار داد. جامعهشناسان خودکشی را یک پدیده اجتماعی و متأثر از آن میدانند. بنابراین در مطالعات خود بهدنبال تبیین عوامل اجتماعی آن هستند. پژوهشی را با عنوان نگرش به خودکشی در میان جوانان مکزیکی-آمریکایی و آمریکایی انجام داد. وی در این پژوهش، پرسشنامه نظر سنجی خودکشی را در میان ۷۶ جوان مکزیکی- آمریکایی و ۷۶ جوان آمریکایی انجام داد. تحلیل یک متغیره، تفاوت معناداری را از نظر آماری در ۳۵ گویه از ۱۰۰ گویه که شامل مذهب، آسیبشناسی روانی، تحریکپذیری، پرخاشگری، پذیرش (مقبولیت) خودکشی، درخواست کمک و تأثیرات عاطفی است، نشان میدهد (Tilley et al., Christopher, Farrar, & Naidoo, 2024: 749).
پژوهشـی بـا عنـوان سـرمایه اجتماعـی بهعنوان پیشبینیکننده نـرخ خودکشـی در سـطح شهرسـتانها در ایـالت متحـده انجام شده است. محققان دادههای چند سـطحی موجود در مراکـز کنتـرل و پیشـگیری از بیمـاری، در ســطح ایالــتها را بهعنوان پیشبینیکننده نرخهای خودکشـی بررسی نمودند. دادهها نشان میداد که در سالهای معینی حد فاصل ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹ نرخ خودکشی در ایالتهای جنوبی افزایش یافته است. این ایالتها مدخل ورود مهاجران به آمریکا است. یافتهها همچنین نشان میدهند که در همان سالها در ایالتهای شمالی سـرمایه اجتماعـی به دلیل اعمال سیاســتگذاری و ابتــکارات محلــی، منجــر بــه معکــوس کــردن رونـد افزایـش نـرخ خودکشـی شده است(Dev & Kim, 2021:540).
پژوهشی با هدف آسـیبپذیری اجتماعـی و در بروز خودکشی بزرگسالان ایالت متحده در بین سالهای ۲۰۱۶ الی ۲۰۲۰ انجام شده است. یافتهها در ایـن مطالعـه که ۲۲۲۰۱۸ خودکشی شهری و ۳۱۴۱ خودکشی روستایی به دست آمده است نشان میدهد در هر دو طیف نمرات بالایی در شاخص آسیبپذیری اجتماعی وجود دارد. با اینحال معیار جدی آسـیبپذیری اجتماعی بـا نـرخ بالاتر خودکشـی بزرگسالان شهری بوده است. محققان نتیجه میگیرند از آنجا که انسجام گروهی در مناطق روستایی بیشتر است نرخ خودکشی نیز پایینتر قراردارد (Liu et al., 2024: 3).
در پژوهشـی که با عنوان مطالعـه تأثیـر سـرمایه اجتماعـی بـر گرایـش بـه خودکشـی انجام شده است، محققان از نـوع فراتحلیـل کمـی ۴۸ سند پژوهشی را در بازه زمانی ۱۳۸۵ الی ۱۴۰۰ را بررسی نمودند. روش آمـاری مـورد بررسـی d کوهـن و f فیشـر و روش نمونهگیـری از نـوع تعمـدی - غیراحتمالـی بوده است. نتایـج نشـان میدهــد ســرمایه اجتماعــی بــا گرایــش بــه خودکشــی رابطــه معکــوس و معنیداری دارد. همچنیــن رابطــه انســجام اجتماعــی، حمایـت اجتماعـی، اعتمـاد اجتماعـی و مشـارکت اجتماعـی بـا گرایـش بـه خودکشـی معنـیدار و معکـوس بوده اسـت (عشایری و همکاران، ۱۴۰۰: ۱۲۱).
پژوهشــی بــا عنوان ســرمایه اجتماعــی و خودکشــی در اســتانهای ایــران انجام شده است روش پژوهــش، تطبیقــی ملــی بوده است. نتایج حاصل نشان از اجمــاع نداشــتن پژوهشــگران درباره شـاخصهای سرمایه اجتماعـی در ایـران اسـت. پژوهـش نشـان داد رابطه مفـروض بیـن میـزان خودکشـی و سرمایه اجتماعـی در ایـران، بـا چالشهای متعـددی رو به روسـت. هرچنـد بیـن میـزان خودکشـی و برخـی مؤلفههای سرمایه اجتماعـی رابطـهای وجـود دارد، اما با کلیـت سرمایه اجتماعـی رابطه مشـخص و پایـایی نـدارد. ضرایـب همبسـتگی بیـن اعتمـاد و میــزان خودکشــی نشــان میدهنــد نســبت بیــن ایــن دو، بر خلاف نظریه ســرمایه اجتماعــی اسـت؛ بـه ایـن معنـا کـه در بدتریـن حالـت، بـا افزایـش اعتمـاد بـه نهادهـا میــزان خودکشــی افزایــش مییابــد و در خوشبینانهترین حالــت، رابطــه معکوســی (فــرض و پیش بینـی) مطابـق ایـن نظریـه بیـن آنهـا وجـود نـدارد (صالح آبادی، ۱۴۰۰: ۱۲۴).
در حالی که مطالعات جامعهشناسی خودکشی را یک مسأله اجتماعی میداند، پژوهشهای روانشناسی نشان دادهاند که در کنار عوامل زیستی- اجتماعی، عوامل فردی و روانی نیز در بروز خودکشی دخیل هستند. بهطور مثال نتایج یک فراتحلیل از ۲۰ مطالعه خودکشی بهطور مشترک نشان میدهد که اختلالات روانشناختی در بروز خودکشی است (Too et al., 2019: 311). مطالعهای دیگر نشان میدهد که در حالی که برونگرایی تأثیر محافظتی بر ایده خودکشی دارد، تکانشگری، پرخاشگری، روانپریشی و روانرنجوری در بروز خودکشی مؤثر میباشند. با این حال بین برونگرایی و چهار ویژگی یاد شده همبستگی منفی وجود دارد (Huang et al., 2019: 96).
در پژوهشی بر روی ۴۱ نفر که سابقه خودکشی داشتند، محققان دریافتند افرادی که اقدام به خودکشی کردهاند، نمره پایینتری را در تابآوری در مقایسه با افرادی که دست به چنین اقدامی نزدهاند به دست آوردند؛ بنابراین نتیجه میگیرند که تابآوری پایین با بروز افکار و اقدام به خودکشی ارتباط دارد (Roy, Sarchiapone & Carli, 2007: 267). نتایج پژوهشی دیگر آشکار کرده است ادراک باری بودن و تعلقپذیری خنثی منجر به ایدهپردازی خودکشی و افزایش ظرفیت مکتسب خودکشی (جرح خویشتن خودکشی گرا) میشود شواهد تجربی این محققان موید آنست که تعلقپذیری خنثی با ایدهپردازی خودکشی و خودکشی مرتبط است (Chu et al., 2023:169). از سویی سبکهای والدگری نامناسب و عدم ارضاء نیازهای روانشناختی بنیادین نیز میتواند منجر به این شود که افراد تعلقشان نسبت به خانواده از بین رود، احساس تنهایی کنند و همچنین احساس کنند که نه خانواده از آنها حمایت میکند، نه آنها میتوانند از خانواده حمایت کنند. در چنین وضعیتی از خودشان متنفر میشوند و احساس میکنند وجودشان باری برای خانواده و جامعه است. این وضعیت آنهارا به سمت خودکشی سوق میدهد (Emery, Heath & Rogers, 2017: 201). مطالعه دیگری نشان میدهد بسیاری از افرادی که اقدام به خودکشی میکنند مشکلاتی روانشناختی در تنظیم هیجان دارند. بهطوری که دشواری تنظیم هیجان در مواجهه با رویدادهای استرسزای زندگی در این افراد مشهود است. این پژوهش نتیجه میگیرد که راهبردهای تنظیم هیجان ناکارآمد نظیر خود سرزنشگری، نشخوار فکری و فاجعه انگاری ارتباطی قوی با خودکشی دارند (Adrian et al., 2018: 277).
در هر حال، با توجه به کاستیهای تحقیقات کیفی در ساحت خودکشی و ضرورت توجه به بر ساختهای آن در کشور، ما نیز میتوانیم همراه با این محققان معتقد باشیم که همه افراد، ازجمله افرادی که اقدام به خودکشی میکنند مسلما از بدن، روابط اجتماعی و زمان خویش تجاربی دارند که در نهایت آنها را به سمت از دست دادن علایق و خودکشی سوق میدهد.
ملاحظات نظری
دو مناقشه عمـده در مسـیر مطالعـات مربوط به خودکشی وجود دارد. ابتــدا اینکــه، عمل خودکشی اقدامی مذموم و نابخشودنی است و یا میتوان آن را حق شخصی فرد بر نفس خویش قلمداد کرد؟ و دوم اینکه خاستگاه جامعهشناسی و روانشناسی خودکشی کجاست؟ امروزه قضاوتهای اخلاقی متعددی درباره اقدام به خودکشی وجود دارد. مخالفین خودکشی به آموزه «تقدس حیات» متوسل میشوند و عقیده دارند که زندگی مقدس و منزه است و هیچ چیز، حتی درد و رنج غیرقابل تحمل نیز نمیتواند کشتن خویش را موجه و اخلاقی سازد (نبی، ۱۳۹۹: ۴۲۶). گروه دیگری از مخالفین خودکشی معتقدند که خودکشی، توجه افراد نسبت به زندگى را از بین میبرد و رایج شدن آن حساسیت جامعه نسبت به مرگ را کاهش میدهد و در نتیجه، زندگی، امر ارزشمندی به حساب نمیآید (لشگری و اسدی، ۱۳۹۹: ۲۱۲).
قلـب مناقشه دوم متأثر از عوامل مستعدکننده خودکشی در رویکردهای جامعهشناختی و روانشناسی است. دورکیم[10] اولین فردی است که نشان داد تفاوت در میزان بروز و اشکال خودکشی ریشه در شیوههای متفاوت زیست اجتماعی دارد (فیض اللهی، ۱۴۰۱: ۲۵۴). وی دریافت که خودکشی نتیجه فقدان یا شدت انسجام اجتماعی و قاعدهمندی اخلاقی است. ازاینرو، وجود یا فقدان شدید قواعد هنجاری و انسجام اجتماعی در جامعه، ممکن است عدمتعادلی را در پی داشته باشد که یکی از آنها آنومی است (مختاری و دهقانی، ۱۴۰۰، ۹۴).
جدول ۱: نوعشناسی خودکشی دورکیم
چندی بعد، لستر (۱۹۹۲) تلاش نمود فرمولبندی دورکیم را عملیاتی کند. به عقیده این وی میزان خودکشی تابعی است از درجه انسجام منزلتی یک جمعیت است. بنابراین میزان خودکشی یک جامعه با استحکام و دوام روابط اجتماعی آن جامعه رابطهای معکوس دارد. همچنین میزان نقشهای متضاد افراد یک جامعه با میزان پایگاههای ناسازگاری که دارند رابطه مستقیمی دارد (Lester, 1992:1010).
از سویی فروید[11] به روانکاوی خودکشی پرداخته است و قطب مخالف خودشیفتگی را برای توضیح عمل خودکشی به کار میبرد. وی اعتقاد داشت که بین این وضعیت و مرحله دهانی[12] رشد روانی- جنسی رابطهای وجود دارد (فروید، ۱۴۰۱: ۱۲۴). وی یادآور میکند که وقتی یک فرد، ابژه مورد مطلوبش را از دست میدهد، معمولا واکنشی را از خود بروز میدهد که ما آن را بهعنوان «سوگ» میشناسیم. در چنین وضعیتی در عملکردهای اصلی و اساسی زندگی وی اختلال به وجود میآید. با این حال علیرغم اینکه رفتارهای سوگوارانه پاسخی طبیعی به فقدان است؛ اما گاهی در عدهای به دلیل دارا بودن گرایشاتی مرضی، واکنش سوگ به شکلی طبیعی طی نمیشود و در نتیجه فرد به سمت افسردگی اساسی سوق پیدا میکند و علایق آنها به دنیای بیرون کاملاً متوقف میشود (موسویان، ۱۳۹۹: ۱۳۱). فروید معتقد است که در برخی از این افراد کاهش عزت نفس به حدی است که بهشدت خود را سرزنش میکنند، بنابراین میتوان انتظار داشت که در افسردگی اساسی ایگو[13] فقیر میشود و در برخی از افراد بیارزش شدن ایگو تا آنجا پیش میرود که فرد علیه همه غرایز زندگی و حفظ ذات قیام میکند (فروید، ۱۴۰۱: ۱۲۴).
آندره گرین[14] نیز با خلق اصطلاح «مادر مرده»[15] سعی میکند تا ارتباط خودکشی را با افسردگی دوران نوزادی تبئین نماید. جوهره افسردگی دوران نوزادی، دل کندن شدید مادر از کودک است. در چنین وضعیتی کودک ناگهان عشقش را از دست میدهد؛ و نوعی دگرگونی در دنیای نوزاد صورت میگیرد که منجر به یک فاجعه روانی میشود. گرین معتقد است که در چنین شرایطی حفرهای عمیق در دنیای روانی کودک به وجود میآید، که ممکن است با یک«سینه وصله پینه شده» فعلا پنهان بماند؛ اما بیشک این نوع افسردگی و دل کندن بدون پرداخت هزینه امکانپذیر نیست و فرد در نقطه خاصی از زندگیاش، به علت همانندسازی با مادر مرده، عشق به خودش را نیز از دست میدهد و دست به خودکشی میزند (موسویان، ۱۳۹۹: ۱۳۲).
کارل منینگر نیز خودکشی را نوعی دیگرکشی معکوس توصیف میکند (Menninger, 1996:26). وی همچنین یک غریزه مرگ معطوف به نفس (مفهوم فرویدی تاناتو[16]) و سه جزء خصومت در خودکشی را توصیف میکند (بشرپور و احمدی، ۱۴۰۲: ۱۱). این درحالیاستکه به اعتقاد هنری موری[17] خودکشی یک رفتار انطباقی نیست، بلکه یک عمل تنظیمی است، زیرا که برای کاهش تنش و درد ناشی از نیازهای برآورده نشده انجام میشود. بنابراین در رویکرد وی خودکشی بهمنظور پایان بخشیدن به هیجانات غیرقابل تحمل صورت میگیرد (تمسکی، ۱۴۰۲: ۱۵۴). گروهی از روانشناسان بعد از موری نیز معتقدند که خودکشی عملاً پاسخی به بر آورده نشدن چهار گروه از نیازهای روانی است که عبارتند از: الف) برآورده نشدن نیاز به مورد عشق واقع شدن. ب) پیشبینیناپذیری و بینظمی. ج) خودانگاره ضعیف. د) عصبانیت و خشم (والی نژاد و همکاران، ۱۴۰۰: ۵۵۲).
علاوه بر این به اعتقاد پیشگامان اگزیستانسیال[18] (مانند رولومی[19]، و یالوم[20]) مرگ شخصیترین امر ممکن است (احمدی، ۱۴۰۰: ۳۶۱). این گروه از روانشناسان معتقدند که هستی ما از طریق مرگ تهدید به نابودی میشود و از این جهت اضطراب مرگ بنیادیترین اضطرابی است که هیچ راه چارهای برای رهایی از آن وجود ندارد. بنابراین خودکشی پاسخی به پوچ بودن وجود، زندگی و زیستن است. بهطور مثال نیچه[21] معتقد است که اندیشه خودکشی آرامش قدرتمندی به همراه دارد که به واسطه آن آدم میتواند شبهای بد بسیار زیای را پشت سر بگذراند (نیچه[22]، ۱۴۰۲: ۴۲۱). در واقع از نگاه اگزیستانسیال، خودکشی پاسخی به بیمعنایی وجودی است. یالوم (۱۴۰۳) نیز معتقد است که مرگ یقینیترین و قطعیترین امکان وجودی؛ و البته سرچشمه اصلی اضطراب بشر است. همه ما بهدنبال راهی برای خلاصی از این اضطراب هستیم، که خودکشی را میتوان تلاشی برای غلبه بر هراس از مرگ و کنترل کردن مراحل نهایی زندگی خود در نظر گرفت (اسدی و همکاران، ۱۴۰۱: ۱۳۶).
بااین اوصاف پژوهش حاضر قصد دارد با رهیافتی پدیدارشناسی به بازنمایی تجربه زیسته (بدنی، روابط اجتماعی، فضایی و زمان) افرادی که اقدام به خودکشی میکنند دست یابد و به این سوال پاسخ دهد که: افرادی که اقدام به خودکشی میکنند چه تجربهای از زیست تنانه، روابط اجتماعی، فضا و زمان خود دارند؟
روش و دادههای پژوهش
تجربه زیسته[23]، منظومههای نهانی[24] است که مشخصه متمایز هر فردی است، بنابراین تحقیق درباره آن نیز استلزاماتی را ایجاب میکند (شعبانی ورکی و کاظمی، ۱۳۸۹: ۳۸). این پژوهش یک مطالعه پدیدارشناسانه است. زیرا که هدف اصلی آن احصاء و توصیف اشتراک تجارب زیسته مشارکتکنندگان است. از سویی بازنمایی و تحلیل روایتها و برداشتهای آنان از بودگیشان، هدف اساسی این پژوهش را شکل میدهد، که این مهم نیز با روش هفت مرحلهای کلایزی[25] انجام شد.
میدان این مطالعه شهر مشهد و شرکتکنندگان، افراد ۱۸ تا ۳۵ سالهای بودند که در سه ماهه آخر سال ۱۴۰۲در حوزه جغرافیایی مرکز بهداشت شماره یک مشهد اقدام به خودکشی نموده بودند. انتخاب مشارکتکنندگان به صورت هدفمند و با بیشینه پراکنش[26] انجام شد. بهطوریکه ملاکهای ورود مشارکتکنندگان عبارت بودند از: رضایت آگاهانه، سکونت در شهر مشهد در ۵ ساله اخیر، عدم سابقه بستری در بیمارستان روانپزشکی، دارا بودن حداقل تحصیلات ابتدایی، حداقل ۱۸ و حداکثر ۳۵ سال سن، تمایل به بیان روایت خود و اقدام به خودکشی در سه ماهه اخیر. همچنین معیارهای خروج عبارت بودند از: دارا بودن اختلالات سایکوتیک (روانپریشی)، قصد خودکشی در آینده نزدیک، از اقدام به خودکشی وی بیشتر از سه ماه گذشته باشد و عدم تمایل به مشارکت در تحقیق.
جدول ۲: ویژگیهای فردی مشارکتکنندگان
در انتخاب مشارکتکنندگان ملاحظات اخلاقی پژوهش مانند رضایت آگاهانه، رعایت حریم خصوصی، رازداری اطلاعات، آزادی در ترک تحقیق نیز رعایت گردید. پس از انتخاب اولین مشارکتکننده مصاحبهای نیمه ساختارمند با وی انجام گردید؛ و با اتمام هیجدهمین مصاحبه محرز شد که عمق و گستردگی دادههای حاصل به منظور مفهومپردازی به اشباع نظری[27] رسیده است.
سوالات اصلی مصاحبه نیز به گونهای طراحی شده بود که بتواند دیدگاههای متنوع مشارکتکنندگان را استخراج کند. بنابراین مهمترین سوالات براساس چهار بعد تجربه زیسته (Van Manen, 1991: 311) (بدن، روابط، فضا و زمان زیسته) عبارت بودند از: لطفا توضیح دهید که چه احساسی نسبت به بدنتان دارید؟ چه تجارب ارتباطی خوشایند و یا ناخوشایند دارید؟ چه احساسی نسبت به اجتماعی که در آن زندگی میکنید دارید؟ لطفا از آرزوها، امیدها، و ... گذشتهتان، اکنون و آیندهتان صحبت کنید؟ مدت انجام هر مصاحبه، بهطور میانگین ۹۰ دقیقه بود.
جدول۳: ملاکهای مرتبط با ارزیابی پژوهش کیفی و اقدامات انجام شده برای تأمین آنها در پژوهش حاضر
پایایی دادهها نیز به شیوه بازبینی و استفاده از نظرات کارشناسان بهداشت روان و تایید آنها (ممیزی بیرونی[28]) انجام گردید. همچنین تحلیل دادهها، در هر مرحله از فرآیند پژوهش با استفاده از نرمافزار تحلیل محتوای کیفیMAXQDA نسخه ۲۰ صورت گرفت. این در حالی بود که به منظور به دست آوردن افزایش قدرت انتقالپذیری، کدهایی که به هر مقوله اختصاص داده شده بود با کمک محققان دیگر ارزیابی شد.
یافتههای پژوهش
نتیجه بررسی روایت مصاحبهشوندگان، منتج به شناسایی چهار مولفه در زمینه تجربه زیسته افرادی که اقدام به خودکشی میکنند شد که عبارتند از: بدن زیسته، روابط زیسته، فضای زیسته و زمان زیسته. مصاحبهشوندگان قبل از هر چیز باور داشتند که بودگیشان درهر چهار مولفه بیمعناست. در نتیجه نوع تجارب زیستهشان به دلیل بیمعنایی برایشان ناخوشایند است.
شکل۱. مضمون تجربه زیسته و زیرمضامین آن
1) بدن زیسته
امروزه بدن در کانون مطالعات بسیاری از علوم انسانی قرار گرفته است. در واقع تئوریهای بدن، شاخهای از دانش بشری است که مسائلی مانند ماهیت روانشناختی جسمانیت، تولید و نمایش بدن، گفتمان روانی حاکم بر بدن، تاریخچه و تعامل پیچیده میان بدن، روان و جامعه را بررسی میکند (مدنیقهفرخی و صفری، ۱۳۹۹: ۳۰۲). پر واضح است که تصور ما از بدن، در توانایی ما در جهانی که تجربه میکنیم مؤثر بوده و بر پاسخهایی که دیگران به ما میدهند نیز تأثیر میگذارد. این درحالیاستکه مصرف بدن نزد افراد، ابعاد و گستره وسیعی دارد که از ساختارهای اجتماعی نیز نشأت میگیرد. بنابراین نگرش فرد بر جسمانیت خویش، مناسباتش را خلق میکند، معنا میبخشد و از سوژه آن گفتمانسازی میکند. پرسش اصلی این است که، ادراک و تصور افرادی که اقدام به خودکشی میکنند از بدن خویش در کنش و واکنش با دیگران چگونه است؟ این افراد چگونه حضور تنانه خود را خلق و به آن معنا میبخشند؟ و نیز با توجه به بدن زیسته، این گروه از افراد نسبت بدن خود و جامعه را چگونه تفسیر میکنند؟
در این پژوهش از متن مصاحبهها چهار مقوله اصلی از توصیف و درک مشارکتکنندگان از بدن زیسته خود پدیدار گردید. اولین مقوله «نادیده گرفتن بدن» است. در نزد این افراد بدن یک «پدیده غایب»، «همیشه حاضر» است و نهایتا هنگامی که بیمار یا دچار زخمی میگردد در کانون توجه قرار میگیرد. مشارکتکننده ۰۴-۱ میگوید:
«از بدنم بدم میآید. دوست دارم وزنم را کم کنم. بدم میآید که مردها مرا ببینند به همین خاطر لباس گشاد و بلند میپوشم تا گناه نکنم».
مشارکتکننده ۱۱۱-۰۱ نیز میگوید:
«در طول زندگی ام خیلی اوقات پیش میآمده که به بدنم نگاه میکردم، اما واقعا نمیتوانستم تصور کنم که خب مال من است، من قبلا ورزشکار بودم اما الان از هیکلم خیلی بدم میآید».
دومین مقوله «استفاده از بدن به منظور بیان خود» است؛ مرلوپونتی بدن را هستومندی قصددار میداند که با جهان زیسته تعامل دارد. فوکو[29] نیز بدن را اهرمی قدرتمند در رابطه میداند (کهون[30]، ۱۴۰۱: ۲۱۹). درک مشارکتکنندگان از بدنشان، بهعنوان برسازندهی سوژه و بدن است. مشارکتکننده ۰۳-۱۱۱۱ میگوید:
«دیدم جز خودم کس دیگری را ندارم و کسی نیست که درد من را بفهمد و نمیدانند چه در درون من آشوب زده میگذرد. حتی وقتی یک حیوان میمیرد آدم دلش برای او تنگ میشود اما برای من چنین کسی وجود نداشت».
فوکو این ساز و کار را «تکنولوژیهای خود»[31] مینامد که دارای دو وجه سرکوبکننده و ارتقاءدهنده است (میلر[32] ، ۱۴۰۱: ۳۲۶). مشارکتکننده ۰۳-۱۱۱ میگوید:
«خیلی عصبانی میشوم اما احساس بیقدرتی میکنم و نمیتوانم کاری بکنم. برای همین فکر خودکشی را داشتم».
مشارکتکننده ۰۴-۱۱۱ نیز بیان میکند:
«از وقتی از بیمارستان برگشتم بدنم خیلی ضعیف شده و با خودم میگم کاشکی میمردم تا مزاحم دیگران نباشم».
به همین دلیل است که از نظرگافمن[33] نیز بدن نه فقط موجودیتی ساده، بلکه ابزاری برای کنار آمدن با اوضاع و احوال بیرونی است (مختاری و دهقانی، ۱۴۰۰: ۹۶).
سومین مقوله «خسته از پنهان کردن و حفظ شرافت بدن» است. تعدادی از مصاحبهشوندگان، بالاخص زنان معتقد بودند که بدن یک زن، در جامعه سنتی- مذهبی بیشتر در مظان اتهام است. به همین دلیل باید برای حفظ شرافت آبرو دایما آن را پنهان کرد. مشارکتکننده ۰۳-۱۱ میگوید:
«برای اینکه بتونم بهطور معمول و ساده بیرون برم، باید کلی خودم رو بپوشونم، بعضی اوقات آرزو میکردم که همچی بدنی نمیداشتم».
چنین نگرشهایی نسبت به بدن، به زعم فوکو، تابع گفتمانهای خاصی است. اما وی معتقد است که بدن علیرغم اینکه، قدرت چانهزنی فرد را افزایش میدهد، در همان حال ممکن است برای برخی از افراد موقعیت ناراحتکنندهای فراهم آورد. مشارکتکننده ۰۳-۱۱ میگوید:
«شوهرم نیز کس دیگری را دوست داشت حتی با او رابطه جنسی داشت. وقتی رابطه خود را با آن دختر گفت، من افسردگی شدیدی گرفتم. از اینکه بدن و تن او به بدن کسی دیگری خورده حالم خیلی بد شد. من دیگر به خودم بها نمیدادم، به خودم رسیدگی نمیکردم از بدن خودم بسیار بدم آمده بود».
چهارمین مقوله «نمایشگری از طریق بدن» است. برخی از مشارکتکنندگان اقدام به خودکشی را با ارزیابی توان بدنی خود مرتبط میکردند. مشارکتکننده ۱۱۱۱-۰۳ میگوید:
«هنگامی که خودکشی کردم، با خودم به این فکر میکردم که آیا بدن من استقامت این همه تحمل سختی را دارد یا خیر»؟
بنابراین میتوان این ایده را بسط داد که اقدام فرد نه با هدف رفتن به سمت نیستی، بلکه با هدف ارزیابی استقامت بدن در برابر عوامل خطر صورت میگیرد. مشارکتکننده ۰۴-۱ میگوید:
«جهت هشدار به آنها گفتم اگر شما مواد را ترک نکنید من شما را ترک میکنم. الان هم عصبی هستم و میزان خشمم زیاد است. حدود ۴۰ تا قرص متادون خوردم».
شکل۲. مضمون بدن زیسته و زیر مضامین آن
2) روابط زیسته
یکی از مضامین اصلی تجربه افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، بازتعریف مناسباتشان با جامعه است. بر این اساس مطالعه حاضر بهدنبال پاسخ به این سوال بود: روابط این افراد قبل و بعد از تصمیم به خودکشی چه تغییراتی کرده است؟
شکل۳. مضون و زیر مضامین روابط زیسته
در ادبیات پژوهشی از اواخر دهه۱۹۸۰ اصطلاح «طرد اجتماعی»[34] جایگزین فقر در گفتمان ارتباط اجتماعی شد. از سویی طبیعت طرد، گسستن از رابطه است. به این معنا که طرد، قطع رابطه اشخاص با بقیه جامعه، مشارکت اجتماعی ناکافی، کمبود انسجام اجتماعی و احساس بیقدرتی را نشان میدهد. افرادی که اقدام به خودکشی میکنند به دلیل عدم میل به زندگی از یکسو و تجربه هر روزه زندگی از سوی دیگر بهطور ناخواستهای دچار تعارضی روانشناختی شده و جامعه نیز، آنها را بعد از بازگشت به زندگی نادیده گرفته و به رسمیت نمیشناسد (سفیری، احیایی و مرکزی، ۱۳۹۹: ۷۶). در مـواردی این افراد به شکلی ارادی و داوطلبانه از روابط کنار رفته و به طردی خودخواسته روی میآورنـد؛ زیرا که یکی از عمده دلایلی که منجر به طرد اجتمـاعی میشـود، آگـاهی از نگرش دیگران نسبت به قبیح بودن خودکشی و احساس ضعف خود در مقایسـه بـا دیگـران است. روایت مشارکتکنندگان این پژوهش نیز نشان میدهد این افراد هنگامی که در مقام مقایسه خود با دیگران برمی آیند، احساسی درونی ناشی از فرودستی موقعیتی در آنان شکل میگیرد که منجر به فاصله گرفتن از دوستان و افراد فامیل میگردد. مشارکتکننده ۱۱-۰۳ بیان میکند:
«ناخوداگاه حس حسادت داشتم با اینکه دوست نداشتم حسود باشم. وقتی خودم را با برادر شوهرها و زنانشان مقایسه میکردم احساس حقارت میکردم».
مشارکتکننده ۰۵-۱۱ میگوید:
«او من را همیشه با دیگران مخصوصا پسر خالهام مقایسه میکند. آنها پشت سر پسرشان هستند و مرتب در جمع از او تعریف میکنند اما پدر من جلوی دوستانش از من بدگویی میکند».
از دیدگاه فوکو[35](۱۴۰۱) گـروههـایی از اجتمـاع که از منزلت، قدرت، منابع و فرصتها محروم میشوند بهتدریج به طردی خود خواسته تن میدهند. هر رابطهای، رابطه قدرت اسـت و از آنجا که طرد نیز جزیی جداییناپذیر از روابط قدرت اسـت، در هر جامعهای، افرادی که از منزلت کمتری برخوردارند، بهتدریج به حاشیه رانده میشوند (فیروزآبادی و صادقی، ۱۳۸۹: ۱۵۸). از سویی به نظر گرانووتر[36] افراد و گروههایی در جامعه وقتی احساس کنند که در موقعیتهایی متفاوتی از کلان اجتماع واقع شدهاند، احساس اذیت شدن پیدا میکنند و بهتدریج و یا دفعتا پیوندهای اجتماعی قبلی خود را ضـعیف و حتی قطع میکنند (همتی و کریمی، ۱۳۹۷: ۲۰۱). مشارکتکننده ۰۳-۱۱۱۱ بیان میکند:
«بعد از اینکه از بیمارستان آمدم، رفت و آمدم با فامیل کم شده. زیرا که واقعا نمیخوام بعد از خودکشی ام کسی رو ببینم. از نگاهشون خجالت میکشم».
همین مشارکتکننده بیان میکند:
«من تنهایی را بیشتر از هر چیز دوست دارم، همیشه خودم بودهام و خودم و خودم. قبلا این طوری نبودم شور و شوق داشتم».
همچنین در بسیاری از فرهنگها، خودکشی را یکی از مولفههای بیایمانی به خداوند میدانند و به شدت مورد مظان و اتهام بیخدایی قرار میگیرد. پر واضح است که چنین مولفههایی فرهنگی سبب میشود اطرافیان، کسانی را که اقدام به خودکشی مینمایند طرد کنند. مشارکتکننده ۱۱-۰۴ میگوید:
«خیلی وقت بود که به فکر خودکشی افتاده بودم، اما همیشه از اینکه این افکار رو دارم احساس خوبی نداشتم. تا اینکه خودکشی کردم. بعد از اینکه به خانه برگشتم خانوادهام یکسره به گوشم میخواندند که از خدا نمیترسی؟ تو مایه ننگ و آبروریزی هستی».
همچنین از آنجایی که معیار بردباری افراد در جوامع سنتی وابسته به تحمل مشکلات و مصائب زندگی است، لذا خودکشی معادل بیعرضگی در حل مشکلات روزمره است. چنین وضعیتی موجب گسست خودخواسته و شرمسـاری ناشـی از حضـور در جمـع میگردد (تمسکی، ۱۴۰۲: ۱۵۳). افرادی که اقدام به خودکشی میکنند سعی در پنهان کردن اقدام خـود دارند تا از این طریق حاشیه امنی برای روابط و فعالیتهای اجتماعی خـود بـه وجـود آورنـد، چرا که به هر دلیلی خودکشی آنها فاش شود روابطشـان بـا دیگـران مخـدوش شده و هزینههای سنگینی بر آنان تحمیل میشود، به همین دلیل این افراد پس از اقدام به خودکشی از سطح روابـط اجتماعی خـود میکاهند. مشارکتکننده ۰۵-۱۱۱ میگوید:
«در جامعه ما به فردی که خودکشی کرده است به چشم خوبی نگاه نمیکنند. بنابراین سعی میکنم که اولا کسی متوجه شرایطم نشه و دوما وقتی هم که موقعیتم رو فهمیدند سعی میکنم رفت و آمدم رو کم کنم».
با اینحال اگر روابط این افراد را بر روی یک طیف در نظر بگیریم؛ عدهای از اینان، خواستار رابطه متعادلی هستند؛ و به زعم گافمن و وایت[37] (۲۰۱۵) تمهیداتی را میاندیشند که به«مدیریت تاثیرگذاری»[38] معروف است. مشارکتکننده ۰۱-۱ میگوید:
«سعی میکنم با کسی رفت و آمد نکنم. نه دوست دارم کسی به من کاری داشته باشد نه من با کسی کاری دارم. نباید پیامک بازی کنم. آنها حتی درون کمد و وسایل شخصی من را میگردند. حتی زمانیکه میخواستم بروم خانه عمویم مامان پلاستیکی که لباسهایم درونش بود را میگشت».
نکته مهم دیگر ارتباط این افراد با دیگران در عرصه خصوصی و عمومی است که طیفی از هیچ تا همه را میتوان در روایت آنان دریافت (احمدی، ۱۴۰۰: ۲۵۳). مشارکتکننده ۰۲-۱۱۱۱ میگوید:
«همه آدمها برام یکی هستند. به کسی نمیشه اعتماد کرد. هر کی میاد میخواد از زندگیت سر در بیاره».
همین مشارکتکننده میگوید:
«پدرم چون جورکش همه شده بود به ما میگفت راحت اعتماد نکنید. اما من اعتماد میکردم با اینکه میدانستم کارم عقلانی نیست اما باز هم ادامه میدادم. برای افراد کار میکردم اما دستمزد به من نمیدادند».
3) فضای زیسته
فضای زیسته[39] بستری است که روابط در آن رخ میدهد و بر کم و کیف مناسبات اثر میگذارد، زیرا که تجربه زیسته هر کنشگری در فضا صورت میگیرد. این فضا ساحت زندگی روزمره و یک فضای واقعی است (امیریان و همکاران، ۱۳۹۶). بـه ایـن ترتیـب، درک و دریافـت فضا، کلیتی را میسـازند کـه فضـای زیسته نامیـده میشـود. به همین دلیل است که لفـور (Lefebvre,1991:411) برای تبییـن نظریه خویش، از سـه مفهوم عمل فضایـی[40]، بازنمایی فضایی[41] و فضـای بازنمایـی شـده[42] اسـتفاده نمـود کـه در این میـان فضاهای بازنمودی دارای یک هسـته عاطفی است. وی فضـا را برآینـد (روابـط میـان سـوژه و ابژه) میداند. نوعی «فضای وجودی» که برمبنای خاطره فردی، گروهی و اجتماعی ساخته میشود (تبریزی، تبریزی کاهو، و برومند محمود آبادی، ۱۴۰۳: ۴۹۳). امروزه با افزایش روزافزون تحقیقات فضایی در مورد کیفیت زندگی در مناطق شهری، اصطلاح «کیفیت زندگی شهری» ایجاد شده است که بهعنوان «رضایتی که فرد از اطراف دریافت میکند» تعریف شده است (باقریان، حسینی و سلمانیمقدم، ۱۴۰۲: ۱۳۶). با این اوصاف بهدنبال پاسخ به این پرسش هستیم افرادی که اقدام به خودکشی نمودهاند، چه تجربهای از فضای زندگی خود دارند؟
اولین مضمونی که در این خصوص به دست آمد «نقشهای اجتماعی» آنان بود. روایت مشارکتکنندگان نشاندهنده آن بود، که در صورت فراهم شدن زمینه فعالیت آنان در عرصه عمومی، این افراد ترجیح میدهند که مشاغلی متناسب را انتخاب نمایند (لیپتک[43]، ۱۳۹۸: ۱۲۹)، اما شرایط غیرقابل پیشبینی، محاسبات قبلی این افراد را به هم میریزد. مشارکتکننده ۰۴-۱۱ بیان میکند:
«از آرزوهای آن زمانم این بود که دوست داشتم مادر شدن و ازدواج را تجربه کنم. عکاسی را دوست داشتم. کارهای با رنگ را دوست دارم. ولی از اینکه با همه شرایط کنار میآیم عصبانی هستم. چون آنها را خیلی دوست داشتم برای همین همه خواستههای خودم را کنار میگذاشتم».
افراد دست به انتخاب شغلهای مورد نظر براساس ارزشهای فرهنگیشان میزنند، اما آنگاه که با واقعیت و تغییراتی مواجه میشوند، مسیرهای متفاوتی را انتخاب مینمایند. مشارکتکننده ۰۲-۱۱۱ اظهار داشت:
«دوست داشتم درس بخوانم یا کلاس آرایشگری بروم. توی خانواده همه سرکوفت میزنند که تو نمیتوانی و فقط باید بروی سر کار. مامان بزرگ پدری گفت این هیچی نمیشود و سرکوفت به من زدند و من دلسرد شدم و میگفتم کاش هیچوقت نبودم».
مضمون برجستهای که در روایت مشارکتکنندگان از فعالیت در عرصه عمومی بارز بود، چالش آنان در ترکیب شغل و زندگی شخصی بود. از سویی نتایج پژوهشهای متعددی، منجمله بشرپور و احمدی (۱۴۰۲)، محسنی و همکاران (۱۴۰۲) و زرانی و احمدی (۱۴۰۰) نشانگر آن است، افرادی که اقدام به خودکشی میکنند تجربه گرفتار شدن در تله فقر و نابرابری جنسیتی دارند، روایت مشارکتکنندگان این پژوهش نیز نشان داد که این افراد هنگامی که به فعالیت در عرصه عمومی میپردازند، به احساس ارزشمندی از خود دست مییابند و مهارت حل مساله آنها نیز ارتقاء پیدا میکند. مشارکتکننده ۱-۰۳ بیان میکند:
«من به این خرج کردنهای بابا عادت کرده بودیم او هر چه ما میخواستیم برایمان تهیه میکرد گرانقیمتترین ماشین و لباسها برایمان میخرید. زمانیکه بهخاطر مشکلات مالی به زندان افتادم از خودم میپرسیدم: چرا دوستانم از من سوء استفاده کردند. توی زندان "نه " گفتن را یاد گرفتم و متوجه شدم پدرم بهخاطر نشان دادن حسادت خود به خانوادهاش اینقدر من را در رفاه بزرگ کرد و بهترین ماشین و لباس را برایم میگرفت».
از سویی دیگر مشارکتکنندگان این مطالعه، عرصه خصوصی خود را تنگ و گذرا ارزیابی میکنند. مشارکتکننده ۰۴-۱۱ بیان میکند:
«وقتی که بیرون هستم مشکلات از یادم میرود و تقریبا سر زنده و خوشحالم، ولی در همان حال هم میدانم که خوشی به زودی تمام میشود و دوباره باید برگردم سراغ بدبختیهایم».
به تعبیری همبودی تجارب خشنود، در کنار زیسته ناخشنود، جهان پدیداری این افراد را به سمت ملالت سوق میدهد و شادمانی آنان را دچار سایش میکند. بهطوریکه کسب خشنودی در سپهر زندگی مستلزم کنار گذاشتن پیوستگی تجارب خشنود و ناخشنود است؛ که البته ناممکن است. مشارکتکننده ۰۳-۱۱۱۱در این خصوص میگوید:
«من حتی یک ناراحتی خود را به مادرم نگفتم. مامان درکم نمیکند و صرفا سرکوفت به من میزند. من عادت کردهام که غمگین باشم. اصلا خوشحالی از یادم رفته است».
با اینحال اکثریت مشارکتکنندگان معتقد بودند که میبایست از مقدارکمی از خوشبختی باقیمانده مراقبت نمایند. از اینجاست که صدای پارادیم معنایی در دو عرصه هنگام خودکشی و بعد از آن به گوش میرسد.
از زنان متاهلی که اقدام به خودکشی نموده بودند بیان کردند که مورد همسرآزاری و بیاعتنایی شوهر نسبت به خویش، عدم ابراز محبت کلامی و غیر کلامی، عدم وجود صمیمیت زناشویی و بروز سردی روابط و نهایتا عدم رضایت از زندگی زناشویی واقع شدهاند. مشارکتکننده ۰۲-۱۱۱۱ بیان میکند:
«چون ازدواجمون زوری بود، فقط گاهی برای دل خودش رابطة زناشویی برقرار میکرد. هیچ احساسات و عواطفی نداشت».
از سویی خودکشی از سوی برخی افراد میتواند تمهیدی برای بازسازی روابط خانوادگی باشد. مشارکتکننده ۰۳-۱۱ روایت میکند:
«من یک فرزند عادی بودم و رفتارشون با من بد نبود. ولی غالبا خودشان دائما با هم در جنگ بودند و هر روز و شب با هم اختلاف داشتند. نه درسی میتونستم بخونم و نه کاری میتونستم انجام بدهم. من بیشتر به دلیل اختلافات خانوادگی بود که دست به این کار زدم. در واقع مشکلات خانوادگی و اختلاف بین پدر و مادرم من رو به این فکر واداشت».
دادهها همچنین نشان داد که در برخی از موارد، خودکشی آنان بهمنظور جلب توجه و کسب محبت است. مشارکتکننده ۰۴-۱۱۱ میگوید:
«من تا به حال بارها خودکشی کردهام. ولی واقعیتش اینه که از مردن میترسم. بهطوری که میخواستم به این وسیله مورد توجه قرار بگیرم».
مشارکتکننده ۰۳-۱۱ میگوید:
«من اصلا این محبت و توجه را از شوهرم نمیگیرم. خانوادهام میگویند تو اخلاقت خوب است و حرف گوش کن هستی. من بیشتر دعوا نمیکنم بلکه سعی میکنم از دعوا فاصله بگیرم».
به تعبیر جامعهشناسان، جامعه امروزی دائما افراد را وادار میدارد تا میان بسیاری از نقشهای پیچیده نوسان کنند (تابعی، یوسفی و صدیق اورعی، ۱۳۹۶: ۸۱). مصاحبهشوندگان این پژوهش نیز متفقالقول بودند که روابطشان بعد از اینکه از بیمارستان برگشتند، به میزان قابلتوجهی کاهش یافته است. مشارکتکننده ۰۵-۱۱۱ در این باره میگوید:
«بعد از اینکه خودکشی کردم، بسیاری از خانوادهها که اتفاقا رفت و آمد هم داشتیم با من قطع رابطه کردند. فکر میکنم میترسند که خودکشی من بر روی بچههایشان تاثیر بگذارد».
همین مشارکتکننده میگوید:
«وقتی از همسرم خواستم که بچهدار شویم او به من گفت تو لیاقت مادر شدن نداری. اون بچهای که دست تو باشد بیچاره و اسیر میشود من تمام بسته قرصهای اعصابم را خوردم».
بنابراین به نظر میرسد که این افراد در مناسبات اجتماعی متناقضی ماندهاند. از یکسو مورد طرد اقوام خویش قرارگرفته و از سمت دیگر میل به ارتباط در جهان عمومی آنان را به سمت ارضاء نیازهای اجتماعی میکشاند. در این نقطه از فضای زیسته است که تعدای از آنان تغییر مسیر میدهند و جهت خود را به سمت انزواگزینی تغییر میدهند.
دادههای این پژوهش بیانگر آن بود که جهان این افراد، جهانی پرتناقض است. تناقضی که بر مناسباتشان سایه افکنده است. برای برخی از این افراد، همسر و مسئول خانواده بودن، مناسبات اجتماعیشان را در سپهر عمومی پر رنگتر کرده، و در میزان، نوع و جنس ارتباط زیستهشان تغییراتی ایجاد نموده است و از دو سمت آماج مصائب قرار میگیرند؛ از یک سو ناتوانی در حل مشکلات و از سوی دیگر تجربه زیسته آنان در جهانی مشحون از تناقض، آنان را رنج میدهد. بنابراین بهطور اجتنابناپذیری دو محور«تلاش برای فاصلهگیری» و «باز اندیشی در رابطهها» را در فضای زیسته خود در پیش میگیرند. در نتیجه زندگی اجتماعی این افراد همیشه با چالش همراه است. از سویی گذار سنت به مدرنیته باعث تغییر نگرش افراد به روابط و تعـاملات اجتماعی شده و ارتباطات افراد گاهی محدود به ارتباطات مجازی شده است. این وضعیت در بین جوانانی کـه در طـی سـه سـال گذشـته زندگی مجازیتری (به واسطه پاندمی کووید۱۹) داشتهاند پررنـگتر شـده، و زنـدگی آنـان را در یـک تناقضنمـای همگرایـی در عـین خودمداری قرار داده است (مرادی، روحانی و افشانی، ۱۴۰۲: ۲۷۳). مصاحبهشوندگان این پژوهش بر ناامنی و مسموم بودن فضای زندگی متفقالقول بودند. بنابراین اعتماد نداشتن به اعضاء خانواده باعث شده تا محیطی سرشار از ریسک و ناامنی پیوسته گرداگرد آنان را احاطه کند و مناسبات اجتماعیشان را درهالهای از ابهام فرو برد. در این باره مشارکتکننده ۰۴-۱۱ میگوید:
«زخمهایی که از گذشته باقی میمانند جایشان همیشه هست و هر چقدر که درمانش کنی باز هم رد و نشانی از آن باقی میماند. اینکه در کودکی احساس کنی که خواستنی نیستی و کسی دوستت ندارد و ارزشمند نیستی و کسی از تو خوشش نمیآید».
مشارکتکننده ۰۵-۱۱ میگوید:
«عصبانیت یک احساس لذت و سرخوشی و غرور به آدم میدهد اما طرف مقابل حس او بسیار بدتر است».
4) زمان زیسته
پر واضح است که تجربه زیسته هر فردی، ساختاری ادراکی در وی ایجاد میکند که میتوان آن را در قالب یک چارچوب زمانی در نظر گرفت. در همین راستا زیمباردو و بوید[44] (۱۹۹۹) معتقدند که مفهوم زمان یکی از قدرتمندترین عوامل موثر بر تمامی ابعاد رفتار انسان بهویژه کیفیت زندگی است (اسدی و دیگران، ۱۴۰۱: ۱۲۵). به اعتقاد وی ابعاد زمانی شامل گذشته، حال و آینده است. براساس این مدل افراد را میتوان به پنج طیف تقسیم کرد. الف): «افراد دارای نگرش گذشته مثبت». این گروه دارای نگرشی گرم، عاطفی و مثبت هستند. ب): «افراد با نگرش منفی نسبت به گذشته». این افراد دارای دیدگاهی منفی و بدبینانهای نسبت به وقایع گذشته هستند و با نوعی بدبینی و تأسف نسبت به گذشته مشخص میشوند. ج): «افراد با نگرش لذتگرا در حال». این گروه دارای شور و انرژی زیادی برای کسب لذت هستند و در زمان حال زندگی میکنند. د): «افراد دارای نگرش جبرگرا نسبت به حال». این افراد اعتقاد راسخی به جبر و تقدیر در سرنوشت داشته و دیدگاهی درمانده و ناامید نسبت به زندگی دارند. ه): «افراد داری چشم انداز مثبت نسبت به آینده». این افراد واجد برنامهریزی در زندگی، تامل درباره پیامدهای آتی رفتارشان و انجام تعهداتشان هستند (زرانی و احمدی، ۱۴۰۰: ۲۱۲).
شکل۳. افراد در چشم انداز زمان
روایت مشارکتکنندگان نشان از این دارد که مسمومیت و ناامنی زمان زیسته این افراد، تجربیات و ادراک آنان در زمان را نیز نامتعین و بیثبات کرده است. آخرین سوال مطالعه حاضر این بود که گذشته، حال و آینده خود را چگونه ارزیابی میکنید؟ مشارکتکننده ۰۵-۱۱ میگوید:
«به زندگی گذشتهام که نگاه میکنم، سر در گم میشوم، مثلا شروع میکردم به درس خواندن بعد بابا میگفت تو یکسره رتبه ات پایین است یا تو یکسره داری میخوری یا میخوابی بلند شو برو پلهها را بشور. من ناامید میشدم».
با این حال علیرغم تحمل مصائب، برخی از مصاحبهشوندگان نگرش مثبتی به گذشتهشان داشتند. مشارکتکننده ۰۴-۱۱۱می گوید:
«از خاطرات گذشته دوران مدرسه یادم میآید که پدرم دستگاه سگا گرفته بود و با هم بازی میکردیم. آنها همه توان و زندگیشان را برای من گذاشته بودند».
از سویی زمان حال برای این افراد بسیار قابل تأمل است. واقعیتی که در لابهلای سخنانشان رخ مینماید، نشان میدهد که بهنوعی میل دارند تا گذشته را فراموش کنند و از اکنون خود لذت ببرند. مشارکتکننده ۰۱-۱۱۱۱ میگوید:
«چند وقت است که با خودم فکر میکنم که اصلا چه نتیجهای دارد که دائم بنشینم و به گذشته فکر کنم. اصلا مگر گذشته خوبی داشتم که بهش فکر کنم. توی زندان "نه " گفتن را یاد گرفتم».
همچنین برنامهریزی برای آینده، در نظر گرفتن شرایط موجود وامید به بهبودی شرایط، چشمانداز دیگری بود که در روایت مشارکتکنندگانی که از بیمارستان برگشته بودند آشکار بود. مشارکتکننده ۰۴-۱ میگوید:
«خیلی امید دارم که در آینده زندگیام بهتر شود. با وجودی که میدانم خانواده حمایتکنندهای ندارم، اما یک چیز دارم و آن احساس مسئولیت من برای خانوادهام است».
با این حال در اکثر روایتها امیدوار بودن از یکسو و ناامیدی از سوی دیگر، محورهایی هستند که این افراد از آینده خود مجسم میسازند. آینده تعداد کمی از مصاحبهشوندگان در هالهای از ابهام فرورفته، به آنامیدی ندارند و علت را بیاعتمادی به موقعیت میدانند. مشارکتکننده ۰۵-۱۱ میگوید:
« او حرف زور میزند. من توی خانه هیچ اختیاری ندارم. شوهرم همه حرفهایش را به خواهرش میگوید، اما با من حرفی نمیزند. دوست دارم که به من اهمیت بدهند ولی همیشه ناامید میشوم و میگویم اگر بمیرم بهتر است».
در هر حال گذشته تلخ از یکسو و آینده نامتعین از سوی دیگر، مقوله اصلی در روایت بسیاری از مشارکتکنندگان بود که میتوان از آن با عنوان«معلق بودن در زمان» یاد کرد. بهطوری که این وضعیت شرایط متعارضی را برایشان فراهم کرده است که حاصل آن خلق ناپایدار، مشوش و سردرگم است.
بحث و نتیجهگیری
پژوهش حاضر به بررسی تجربه زیسته افرادی که اقدام به خودکشی نمودهاند پرداخته و براساس الگوی ماکس ونمنن چهار بعد«بدن زیسته، روابط زیسته، فضای زیسته و زمان زیسته» را مورد مطالعه قرار داده است. دادهها نشان میدهد که در بعد تنانگی تشویش و سردرگمی بر سرتاسر زندگی این افراد سایه افکنده است. نگرش منفی این گروه از افراد آنان را در تعامل با بدنشان در یک طیف گسترده از بیتوجهی تا احساس قدرت بدنی قرار داده است. با اینحال اهمیت بدن برای افرادی که اقدام به خودکشی نمودهاند از یکسو بهمنظور نشان دادن توان بدنی و از سوی دیگر بیارزش بودن آن و حتی اعتراض به وضع موجود قابل تامل است. بدن برایشان سکوی اعتراضی را فراهم کرده است و تجربه خودکشی نیز حرکت آنان را در این مسیر سیالتر از گذشته نموده است. به این معنا که چنانچه فردی که یکبار اقدام به خودکشی کرده است بخواهد با استفاده از بدن بر علیه قوانین موجود قیام کند، با موانع کمتری این امر را انجام میدهد. روایت مصاحبهشوندگان نشان داد که این افراد از یکسو بهشدت تحت فشار همگرایی قرار دارند، و از سوی دیگر حرمت نفس خود را در معرض آسیب میبینند؛ در نتیجه دست به انتخاب «گسست از پیوندهای اجتماعی» میزنند؛ بنابراین، هنگامی که فرد دست به «طرد خواسته» و یا «ناخواسته» خویش دست میزند، بهتدریج پیوندهای قبلی را هم میگسلد و در نتیجه از حمایتهای احتمالی این پیوندها نیز محروم میگردد (تبریزی کاهو و همکاران، ۱۴۰۲: ۱۳۱). افراد مصاحبهشونده بیان نمودند که بعد از خودکشی بهشدت به حمایت خانواده و دوستان نیاز داشتند. با اینحال نوع ارتباطی که خانواده و دوستان با این افراد بعد از خودکشی دارد آنان را وادار میدارد که ادراکشان از ارتباط زیستهشان در نوسان باشد. این درحالیاستکه نتایج پژوهش اسدی و همکاران (۱۴۰۱) نشان میدهد که جهان ارتباطی این افراد با مناسبات اجتماعی آنان، رابطه مستقیمی دارد. بی اعتمادی، بیثباتی و مسموم بودن حاکم بر روابط، مخصوصاً ارتباط با افرادی که از اقدام به خودکشی وی مطلعاند، بر مناسبات اکثریت آنان سایه افکنده و زمینه را برای بروز هویتی متناقض فراهم آورده است. در نتیجه در اجتماع زیستهشان از یک تناقض ساختاری رنج میبرند. گروهی از آنان تلاش میکنند از دیگران فاصله بگیرند و از دامنه ارتباطات خود در این فضای مملو از اتهام بکاهند (مختاری و دهقانی، ۱۴۰۰: ۹۸). بنابراین برای این گروه «تلاش برای فاصله گرفتن» بیشتر مناسبات آنها را در بر میگیرد. این درحالیاستکه عدهای از آنان «بازاندیشی رابطه» را محور مناسبات اجتماعی خود قرار میدهند. گروه اخیر طیف وسیعی از اجتماع زیسته، از احتیاط در برقراری روابط تا گسترش آن را تجربه میکنند.
فضای زیسته نیز برای این افراد بستری است که روابط در آن رخ میدهد و بر کموکیف مناسبات آنان اثر میگذارد. نتایج نشان میدهد سریعترین تغییر در فضای زیسته این افراد در «نقشهای اجتماعی» آنان رخ میدهد. زیرا که فقدان اعتماد به نفس، بهطور اجتنابناپذیری حضور آنان را در سپهر عمومی کمرنگتر از گذشته کرده است. چنین شرایطی برایشان «همباری نقشهای متعدد» را به همراه دارد. بنابراین کاهش عزت نفس و بیمعنایی، محاسبات قبلی این گروه از افراد را به هم میریزد. در نتیجه چالش جدی برای آنان «درهم آمیزی حضور و معنا» است و حضور اجباری آنان در عرصه عمومی مناسبات آنان را دچار سایش کرده است. شواهد این مطالعه نشان داد که زمان زیسته افرادی که خودکشی میکنند نیز دارای تمامی طیفهای گوناگون «نظریه چشمانداز زمان زیمباردو» است. بهطوریکه گروهی از آنان چشمانداز روشنی نسبت به تجربه زیسته گذشته خود دارند. این درحالیاستکه تعدادی بسیاری از آنان نگرشی منفی به گذشتهشان دارند. همچنین برای گروهی از آنان زمان اکنون نیز مهم است و در لابهلای سخنانشان نشانههایی از میل به فراموش کردن گذشته و لذت بردن از اکنون وجود دارد. این درحالیاستکه برخی از آنان خود را تسلیم سرنوشت از پیش نوشته شده میدانند. اما گروهی نیز هستند که علاوه بر اینکه به آینده خوشبین هستند، سعی میکنند بر ناامیدی خود فائق آیند و با در نظر گرفتن شرایط موجود تلاش میکنند تا تصمیمگیری مناسبی را برای آینده داشته باشند. اکنون فارغ از اینکه چالشهای زیسته این افراد را ارزشگذاری کنیم، میتوانیم به این پارادیم فکر کنیم، به حضور متناقض آنان در مناسبات اجتماعیشان در دو عرصه خصوصی و عمومی و به پیامهایی که اعضای این دو عرصه به او میدهند.
هرچند که در این تحقیق تلاش شد تا در روند مصاحبه، با تمهیداتی مناسب و اجرایی همدلانه، مشارکتکنندگان بدون دغدغه به روایت خود بپردازند، لیکن از آنجا که ساختار روانی آنان به شدت با بیاعتمادی گره خورده است، برخی از آنان، از بیان ابعادی از تجربه زیسته خود بالاخص در زمینه مسایل جنسیتی خود پرهیز مینمودند. بنابراین پیشنهاد میشود در پژوهشهای آتی دقت بیشتری مبتنی بر واقعیت در این زمینه صورت گیرد. علاوه بر این پیشنهاد میشود که سازمانهای متولی پیشگیری و مداخله در خودکشی طی یک روند قانونی شناسایی، ساماندهی و در یکدیگر ادغام شوند و سپس هر یک بهعنوان یک قطب، بهطور تخصصی به ارائه حمایت به این افراد بپردازند.
تشکر و قدردانی
این مقاله برگرفته از رساله دکتری نویسنده اول مقاله در رشته روانشناسی است که در دانشگاه پیام نور تهران به انجـام رسیده است. نویسندگان مقاله از ریاست و کارشناسان محترم بهداشت روان مرکز بهداشت شماره یک مشهد به جهت همکاری تشکر و قدردانی مینمایند؛ این در حالی است که قطعا بدون همکاری مشارکتکنندگان اصلی، انجام این پژوهش میسر نبود، از تمامی این بزرگواران نیز نهایت قدردانی را داریم. نویسندگان هیچگونه تعارض منافعی با افراد حقیقی و یا حقوقی گزارش ننمودهاند.
[1]. Suicide
[2]. World Health Organization (WHO)
[3]. Shneidman, E S
[4]. Lived experience
[5]. Merleau-Ponty, M
[6]. Lived body
[7]. lived social
[8]. lived space
[9]. lived time
[10]. Durkheim, E
[11]. Sigmund Freud
[12] .Oral stage
[13]. Ego
[14]. Andre Green
[15]. Dead mother complex
[16]. Thanatos
[17]. Henry Alexander Murray
[18]. Existential
[19]. Rollo Reece May
[20]. Irvin David Yalom
[21]. Friedrich Nietzsche
[22]. Nietzsche
[23] . Lived experience
[24] . Latent constellation
[25]. Colaizzi method
[26].Maximum variation
[27]. Theoretical saturation
[28]. External audit
[29]. Foucault, M
[30]. Kahun, L
[31]. Technologies of self
[32]. Miller, P
[33]. Kaufman, L
[34]. Social exclusion
[35]. Foucault, M
[36]. Grannetoor, T
[37]. Goffman & White
[38]. Influence management
[39]. Living space
[40]. Spatial practice
[41]. The Representation of Space
[42]. Space of Representation
[43]. John J. Liptech
[44]. Zimbardo &Boyd