Document Type : Original Article
Authors
Assistant Professor, Department of Sociology, Faculty of Social Sciences, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran
Abstract
Keywords
مقدّمه و بیان مسأله
شهروندان هر جامعه رکن اصلی آن جامعه هستند که نقشهای آنان جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. شهروندی مقولهای است که با مفهوم فرهنگ هر جامعه گره خورده و از آن جا که فرهنگ هر مرزوبوم ناشی از سه قلمرو فعالیتهای اجتماعی، فضای سیاسی و وضعیت اقتصادی آن جامعه است، فرهنگ هر جامعه کاملا منحصربهفرد است. هر فرهنگی نیز شهروند خود را میطلبد و شهروندی، تنها به معنای سکونت در یک شهر به مدت مشخص نیست، بلکه به معنای آگاهی حقوقی، فردی و اجتماعی هم است. شهروندان بایستی از حوادث و مشکلات جاری جامعه آگاهی داشته و در مسائل، مشکلات و امور ملی و محلی جامعه مشارکت فعال داشته باشند.
از چالشهای اساسی که شهروندان را از جامعه خود که محل زندگی و مشارکت اجتماعی آنها دور میکند، بیگانگی اجتماعی است. بیگانگی اجتماعی یکی از آثار و پیامدهای مهم جامعهپذیری ناموفق در سطح افراد و اجتماعی کردن غیرمطلوب و ناکارآمد در سطح نهادهایی است که اجتماعی کردن افراد را به عهده دارند. بیگانگی اجتماعی مترادف با بیهنجاری است که نشاندهنده جداشدن فرد از نظام باورها، ارزشها، هنجارها، الگوی عمل، اهداف فرهنگی و اجتماعی و انتظارات جمعی است. بیگانگی اجتماعی نوعی احساس و وضعیت است که هر فرد در رابطه با خود و دیگران و جامعه از خودش بروز میدهد و حالتی است که فرد خودش را در مرکز جامعه به حساب نمیآورد و از جامعه دوری میکند. بیگانگی اجتماعی در پنج نوع احساس بیقدرتی، احساس بیهنجاری، احساس انزوای اجتماعی، احساس بیمعنایی، احساس تنفر از خویش بروز میکند. یأس اجتماعی (بیقدرتی) در واقع اولین مرحله بیگانگی اجتماعی است و آن مرحلهای است فرد خود را در برابر ساختارهای سخت جامعه میبیند و این احساس به او دست میدهد که توانایی رفتار در درون این ساختارها را ندارد و قادر به تغییر آنها نیست. فرد در این مرحله است که از جامعه و از نظام مسلط بر آن مایوس میشود و قدم به قدم به انتهای فرایند بیگانگی اجتماعی نزدیک میشود. بسیاری از ناهنجاریها و کجرویها اجتماعی از جمله خودکشی، اعتیاد به مواد مخدر و....با از خودبیگانگی و بیگانگی اجتماعی رابطه دارند هنگامی ارتباط من اجتماعی فرد با محیط اجتماعیاش ضعیف میشود فرد نابهنجار میگردد (توفقیان و حسینی، 1391: ۴۶).
احساس بیگانگی زمانی پدید میآید که فرد برای رسیدن به اهداف فرهنگی و اجتماعی در جامعه نهایت تلاش را بکند اما جامعه وسیله رسیدن به هدف در اختیارش قرار نمیدهد و در نهایت مراحل احساس بیمعنایی و احساس تنفر از او شکل میگیرد. نگرانی درباره حریم خصوصی اطلاعات و بیگانه شدن افراد از خودبیگانگی اجتماعی اعتقاد به ریسکپذیری در حفظ حریم خصوصی و خودخواهی را بررسی میکند (Ortize et al., 2018: 143). یکی از مهمترین عواملی که منجر به بیگانگی اجتماعی میشود، اعتیاد به فضای مجازی است. شبکههای اجتماعی مجازی بهعنوان نسل جدید روابط اجتماعی هستند که توانستهاند نقش پُررنگی در دنیای افراد ایفا کنند و بر ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی افراد تاثیر بگذارند و کنشگران را از زندگی طبیعی و اجتماعی خود منزوی ساخته که نهایتا منجر به احساس بیگانگی اجتماعی در افراد جامعه شده است.
امروزه زندگی روزمره جهانی با اینترنت پیوند خورده و در ایران کاربران اینترنت سیار به بیش از 90 میلیون 354 هزار نفر رسیده و پدیدارهای اجتماعی نوینی مثل اعتیاد اینترنی، تعاملات مجازی و جرایم مجازی به ظهور رسیده است (شیخ انصاری، 1400). فضای مجازی، تعاملهای اجتماعی جامعه را دچار تحولی شگرف میکنند و باعث میشود که فرد از ارزشها و هنجارها و اهداف جامعه خود دور شود و منجر به انفصال فرد از جامعه خودش میگردد. نسل شبکههای مجازی که شامل تمامی افرادی است که به دلیل استفاده از فضای مجازی و کاربرهایش در زندگیشان دارای رفتارهای بسیار متفاوتی در نسل گذشته خودشان هستند و سبک زندگی خاص خودشان را دارند (Ortize et al., 2018: 143). پژوهشها حکایت از آن دارد که استفاده از اینترنت وجه پرابلماتیکی یافته بهگونهایکه برخی از آمارها به نرخ بالای اعتیاد به اینترنت در میان همه اقشار بهویژه بعد از پاندمی کرونا اشاره دارند. 4/23 درصد دانشآموزانی که در معرض اعتیاد به اینترنت هستند، در میان دانشآموزان مقطع دبیرستان قرار دارند و 2/4 درصد به صورت قطعی به این اختلال مبتلا شدهاند (به نقل از گرواند و نظری، 1401 ). نتایج مطالعات متعددی حاکی از آن است که مشکلات استفاده از اینترنت و فضای مجازی با اختلالات عملکرده روانی و اجتماعی همراه است و ارتباط معناداری بین تنهایی، افسردگی و ازخودبیگانهشدن و اعتیاد به شبکههای مجازی اینترنتی وجود دارد (Ozdemir et al., 2014: 284). افرادی که بیشتر وقت خود را صرف گذراندن با فضای مجازی میکنند، به دلیل اعتیادی که به فضای مجازی دارند، ارتباط در شبکههای مجازی به ارتباط در دنیای واقعی ترجیح میدهند. همچنین، به دلیل اینکه بیشتر وقتشان را صرف روابط آنلاین مینمایند، در موقعیت تنهاتر و منزویتر از زندگی غیرمجازی خویش قرار میگیرند که منجر به قطع ارتباط هیجانی، خستگی ذهنی و اضطراب میشود و این امر بیگانگی اجتماعی فرد نسبت به جامعه را به وجود میآورد. پژوهش حاضر با در نظرگرفتن این مسأله که اعتیاد به فضای مجازی بهعنوان یک مانع جدی در ارتباط برقرار کردن فرد با اجتماع قلمداد میشود و بیگانگی اجتماعی را در فرد به وجود میآورد، با هدف پاسخگویی به سئوالات زیر انجام شده است: اعتیاد به فضای مجازی در بین شهروندان شهر قزوین در چه حدی است؟ احساس بیگانگی اجتماعی در بین شهروندان شهر قزوین در چه حدی است؟ چه رابطهای بین اعتیاد به فضای مجازی و احساس بیگانگی اجتماعی در بین شهروندان شهر قزوین وجود دارد؟
پیشینه تجربی
نتایج پژوهش دهقانی و ناصح (۱۳۹۹)، نشان داد رابطه بین تکنولوژیهای نوین ارتباطی (اینترنت، ماهواره، کامپیوتر و تلفن همراه) و سرمایه اجتماعی (آگاهی، اعتماد و مشارکت)، انزوای اجتماعی (عزلتگزینی، بیتحرکی، مصرفگرایی و بیگانگی ) مورد تایید قرار گرفت. نتایج پژوهش اسمعیلیراد و احمدی (۱۳۹۸) نشان داد بین افسردگی و ازخودبیگانگی و اضطراب و میزان استفاده از شبکههای مجازی و اجتماعی و رضایت از زندگی رابطه معنادار و معکوسی وجود دارد. نتایج پژوهش عباسی سلطانی و علمی (۱۳۹۸)، نشان داد که بین میزان فعالیت در دنیای مجازی و میزان احساس بیگانگی اجتماعی دانشجویان همبستگی مثبت وجود دارد. یعنی با افزایش مدت استفاده از دنیای مجازی، احساس بیگانگی اجتماعی نیز افزایش مییابد. در این پژوهش، رابطه میان میزان استفاده از فضای مجازی و مؤلفههای بیگانگی اجتماعی شامل انزواطلبی، احساس بیمعنایی و احساس بیهنجاری در بین دانشجویان همبستگی مثبت گزارش شده است.
نتایج پژوهش عطاردی بیمرغی و رجبی (۱۳۹۸)، نشان داد که بین میزان وابستگی به تلفن همراه و اینترنت با بیگانگی اجتماعی در دانشجویان ارتباط معناداری وجود دارد. همچنین بین میزان وابستگی به تلفن همراه و اینترنت با میزان احساس بیقدرتی، بیاحساسی، بیاحترامی، انزوای اجتماعی، نفرت فرهنگی و نفرت از خود ارتباط معناداری در بین دانشجویان وجود دارد. نتایج پژوهش میرزایی (۱۳۹۷)، در میان جوانان تهرانی نشان داد بین مصرفکنندگان از رسانههای داخلی و خارجی و میان گروههایی که از رسانهها و برنامههای ماهوارهای خاص استفاده میکنند و میان افرادی که از اینترنت برای مقاصد گوناگون استفاده مینمایند تفاوت معناداری وجود دارد و استفادهکنندگان از برنامههای خارجی کمتر دچار از خودبیگانگی میشوند.
نتایج پژوهش ادهمی (۱۳۹۷)، در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج نشان داد بین متغیرهای سرمایه اجتماعی، دینداری و قدرت تصمیمگیری دانشجویان به استثنای میزان استفاده دانشجویان از رسانههای جهانی با میزان بیگانگی دانشجویان همبستگی معکوس و معناداری وجود دارد. نتایج پژوهش تموک و ابراهیمی (۱۳۹۵)، در بین دانشآموزان دختر مقطع متوسطه اردبیل نشان داد وابستگی به پیام کوتاه تلفنی و ازخودبیگانگی با فرسودگی تحصیلی رابطه مثبت و معناداری دارد. نتایج پژوهش علیزادهاقدم و همکاران (۱۳۹4)، نشان داد که بین سن و بیگانگی اجتماعی دانشجویان رابطه معکوس و معناداری در سطح ۹۵ درصد وجود دارد اما در میانگین بیگانگی اجتماعی دانشجویان به تفکیک جنسیت و وضعیت تاهل تفاوت معناداری مشاهده نگردید. همچنین بین میانگین سطح استفاده از تلویزیون، ماهواره، اینترنت، کتاب و بیگانگی اجتماعی دانشجویان تفاوت معناداری به دست آمده است. نتایج پژوهش محمدیجو (۱۳۹۲)، در میان دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی نشان داد که بیشترین میزان کاربری اینترنت در خصوص چت، ایمیل و جستوجو در سایتهای علمی و تحقیق به خود اختصاص بوده است. میزان استفاده از اینترنت به نوبه خود منجر به انزوای اجتماعی نمیشود بلکه استفاده افراطی از اینترنت منجر به اعتیاد و تنهایی میگردد.
لیو و همکاران (2023)، در پژوهش خود نشان دادند که اعتیاد به اینترنت و خودآزاری غیرخودکشی از نگرانیهای عمده سلامت عمومی نوجوانان بوده و رابطه معنادار و مثبتی بین این دو متغیر وجود داشته است. در این میان، متغیر تنهایی به عنوان یک متغیر میانجی بر رابطه بین اعتیاد به اینترنت و خودآزاری غیرخودکشی تاثیر داشته است. پانووا و همکاران (2022)، به این موضوع تاکید دارند که استفاده افراطی از گوشیهای هوشمند با مولفههای اعتیاد از منظر پزشکی و روانشناختی همبستگی چندانی وجود ندارد و باید چارچوبهای نظری بهتر و جدیتر ارایه کرد. مظفر سعادتی و همکاران (2021)، از طریق روش مطالعه نظاممند در چهار پایگاه آنلاین نشان دادند که ارتباط مثبت و معنادار بین اعتیاد به اینترنت و تنهایی وجود دارد.
نتایج پژوهش گونزالس و همکاران (۲۰۱۹)، نشان داد در سالهای اخیر استفاده از شبکههای مجازی و اجتماعی آنلاین افزایش یافته است و دانشحویان جنبههای مثبت شبکههای مجازی را بسیار بیشتر از جنبههای منفی ارزیابی میکنند. نتایج پژوهش شچیبتنکو (۲۰۱۹)، نشان داد روابط بین رفتار شبکههای مجازی آنلاین و عزت نفس مهم و مبهم است و عزت نفس میتواند کاربران به مشارکت بیشتر در شبکههای مجازی تشویق کند و ارتباط مستقیم بین عزت نفس مثبت و محبوبیت کاربران را فراتر از عواملی مانند برونگرایی میداند. نتایج پژوهش پدراهیتا و همکاران (۲۰۱۸)، نشان داد ساختار شبکههای ارتباطی بر توانایی هماهنگی بازیگران تاثیر میگذارد و شرایطی را که احتمالا هماهنگی در مقیاس وسیع بیشتر به وجود میآید را شناسایی میکند و فناوریهای دیجیتالی شبکههای بینفردی را به ساختارهای گسترده فراگیر تبدیل کردهاند.
نتایج پژوهش سوح و همکاران (۲۰۱۸)، نشان داد بین وابستگی والدین به نفوذ فعالیتهای اینترنی آنلاین و شبکههای مجازی آنلاین و خطرناک نوجوانان رابطه معناداری وجود دارد. اعتیاد و نفوذ والدین هنگامی که والدین بهطور فعال در میانجیگری فعالیتهای آنلاین نوجوانان خود دخالت میکنند قویتر است و در حالت تعادل والدین میتوانند بر نوجوانان بیشتری از همتایان فرزند خود نفوذ داشته باشند. نتایج پژوهش آناند و همکاران (۲۰۱۸)، در میان دانشجویان پزشکی دانشگاههای جنوب هند، نشان داد بین رفتارهای اینترنتی و اعتیاد به شبکههای مجازی در ایجاد اختلال روانی در آن رابطه وجود دارد و اعتیاد به شبکههای مجازی میتواند برای پیشرفت آموزش پزشکی و اهداف شغلی طولانیمدت مضر باشد. نتایج پژوهش تورل و همکاران (۲۰۱۸)، نشان داد رابطه معناداری بین اعتیاد به شبکههای اجتماعی و درگیری در فعالیتهای غیراجتماعی وجود دارد.
نتایج پژوهش لاکونی و همکاران (۲۰۱۸)، در ۹ کشور اروپایی نشان داد بین استفاده از اینترنت و زمان صرف شده در اینترنت و شبکههای مجازی، فعالیتهای آنلاین و آسیبشناسی روانی رابطه معناداری وجود دارد و روابط بین آسیبشناسی روانی و زمان صرف شده بر روی اینترنت را برجسته میداند. نتایج پژوهش اورتیز و همکاران (۲۰۱۸)، نشان داد آگاهی از امنیت اطلاعات تاثیرات مثبت و معناداری بر نگرانی درباره حریم خصوصی اطلاعات بیگانگی مصرفکننده و اعتماد به نفس درخصوص حریم خصوصی دارد. نتایج پژوهش جیا و همکاران (۲۰۱۸)، نشان داد امنیت روانی ارتباط بین قربانی شدن همسالان و اعتیاد به اینترنت در بین نوجوانان را تحت تاثیر قرار داده است و پیامدهای مهمی در پیشیگری و مداخله اعتیاد به اینترنت در میان نو جوانان دارد. نتایج پژوهش بیلویسیوس و همکاران (۲۰۱۸)، نشان داد شرمآوری میتواند یک هدف از اقدامات بالینی برای بزرگسالان جوان با مشکلات افسردگی و از خودبیگانگی و الکل و قمار و شبکههای مجازی باشد. نتایج پژوهش شیمنتی و همکاران (۲۰۱۷)، نشان داد میان تجربیات روحی و نارسایی هیجانی و جسمآزاری و ازخودبیگانگی در اعتیاد به اینترنت به خوبی برقرار شده است و خاطرات ضربات روحی میان پسران و مشکلات با تنظیم احساسات میان دختران ممکن است خطر استفاده از اینترنت را در میان نوجوانان بالغ افزایش میدهد.
نتایج پژهش مونو و همکاران (۲۰۱۷)، نشان داد برخی از ابعاد روانشناختی مشکلات رفتاری و همچنین اعتماد به نفس پایین خانواده، میتواند در نتیجه اعتیاد و وابستگی به شبکههای اینترنتی و مجازی باشد. نتایج پژوهش یونگ جین و گریس (۲۰۱۶)، نشان داد که تاثیرات تعدد شبکه رفاه شخصی با پیشینه جمعیتشناختی اجتماعی تفاوت معناداری دارد. نتایج پژوهش رُهد و همکاران (۲۰۱۵)، نشان داد که جابهجایی ناشی از کار یا تحصیل منجر به انقطاع در روابط اجتماعی و بسط انزوای اجتماعی در بعد عینیشده و در نتیجه آثار منفی زیانباری بر سلامت روان افراد و بالاخص افراد سالمند به جای میگذارد. نتایج پژوهش پژوهش بنجابین و همکاران (۲۰۱۵)، نشان داد استفاده از اینترنت و شبکههای مجازی و سطح اعتیاد به اینترنت با علائم افسردگی و انزوا رابطه مثبت دارد. نتایج پژوهش پونتس و همکاران (۲۰۱۵)، نشان داد بین فعالیت و کارکردهای خاص اینترنت و اعتیاد به آن ارتباط وجود دارد به نحوی که اعتیاد به اینترنت منجر به بیگانگی میشود.
نتایج پژوهش سانکی و هو اُن (۲۰۱۵)، نشان داد که مسیرهای علی متعددی برای بزهکاری وجود دارد و بیگانگی اجتماعی دارای قدرت توضیح مهمی در بزهکاری است و مطالعه گسترده و طولانیمدت میتواند برنامههایی را برای پیشگیری و مداخله زودهنگام رفتار بزهکارانه آگاه کند. نتایج پژوهش او داچی و بربر (۲۰۱۳)، نشان داد که بین اعتیاد به اینترنت با کمرویی، تنهایی، خود شیفتگی، پرخاشگری و خودپنداری رابطه معناداری وجود دارد و افرادی که کاربران مشکلسازند خشنتر و پرخاشگرتر هستند. همچنین کمرویی و پرخاشگری بهعنوان متغیرهای پیشین قابل توجهی در استفاده از اینترنت ظاهر شدند. وان دن ایندن و همکاران (2008)، در تحقیقی در میان نوجوانان هلندی به این نتیجه رسیدند که استفاده بیشاز اندازه و کنترلنشده اینترنت و حضور در چترومها با نوعی از افسردگی و اختلالات ناتوانی در ارتباط واقعی ارتباط دارد. اما رابطهای با احساس انزوا ندارد.
ملاحظات نظری
مفهوم اعتیاد اینترنتی[1]، اولین بار توسط ایوان گلدبرگ[2] در سال 1995 مطرح شد و در سال 1996 یانگ[3] آن را توسعه داد. یانگ معتقد است اگرچه زمان، یگانه عامل تعیینکننده در تعریف اعتیاد به اینترنت نیست، ولی عموما معتادان بین 40 تا 80 درصد از وقت خود را با جلساتی که ممکن است هر کدام حتی تا 20 ساعت طول بکشد، صرف میکنند و این کار باعث میشود دچار اختلالات جسمی و روانی شدیدی شوند (جعفری و همکاران، 1391: 68). عنوان شبکه اجتماعی مجازی با قالب امروزی برای نخستین بار در سال 1960 در دانشگاه ایلینویز در ایالات متحده آمریکا مطرح شد و پس از آن در سال 1997 نخستین بار سایت شبکه اجتماعی به نام سیکس دگرس[4] اجازه ایجاد پروفایل را به کاربرانش داد تا آنها بتوانند فهرستی از دوستان خود را ایجاد کنند (افراسیابی، 1393: 29). اصطلاح شبکههای مجازی نیز به روابطی اشاره دارد که در آن کاربران اینترنت، به دادوستد اطلاعات، تصاویر، فیلمها و نظرات میپردازند، با دوستان آشنا میشوند و یا دوستان جدیدی پیدا میکنند. اینگونه شبکههای مجازی، امکانی فراهم میآورد تا کاربران بتوانند علاقهمندیها، افکار و فعالیتهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارند و دیگران هم این افکار و فعالیتها را با آنان سهیم شوند (عدلیپور و همکاران، 1393: 30). به عقیده چو و سایو[5]، اعتیاد به اینترنت نهتنها بهخودیخود یک آسیب به حساب میآید، بلکه آغازگر آسیبهای ثانویه متعددی نیز میشود. ازجمله این آسیبها میتوان به آسیبهای خانوادگی، ارتباط عاطفی، روانی، جسمی و اقتصادی اشاره کرد (عاملی، 1390: 125). زیانگ و یانگ[6] نیز متوجه شدند که استفاده نامناسب از فضای مجازی و اینترنتی به لحاظ جسمانی و روانی به کاربر صدمه میزند و این صدمه بهویژه برای جوانان آسیبزا است. یانگ و نابوکو د آبرئو، دریافتند که استفاده سوء از شبکههای اینترنتی باعث میشود که افراد بهطور مزمن احساس تنهایی و بیگانگی کنند و به لحاظ اجتماعی مضطرب باشند و در تعاملات اجتماعی دچار مشکل شوند (یانگ و د-آبرئو، 1391: 239).
ویلیام گیبسون[7] فضای مجازی را مکان تجسمهای همراه با رضامندی معرفی میکند که در آن هر دو بعد فیزیکی و ذهنی خود دچار تحول و دگرگونی میشود. در واقع جسم فیزیکی در واقعیت مجازی و فضای سایبر فاقد ارزش است و طراحی خود در دنیای مجازی به کاهش پیشبینیپذیری و اعمال کنترل بر هویت میانجامد. همچنین به نظر اندیشمندانی چون ژان بودریلارد[8] و فردریک جیمسون[9]، فرهنگ مجازی یک فرهنگ شبیهسازی با تصورات است، بدون نیاز به وجود واقعیت فیزیکی مربوط به آن. چنانچه بودریلار معتقد است، ما دیگر در حکم افراد با یکدیگر ارتباط برقرار نمیکنیم، بلکه پیامهایی بر روی صفحه کامپیوتر دیگران هستیم (به نقل از: عدلیپور و همکاران، 1393: 5). به باور مانوئل کاستلز[10]، فضای مجازی دالان و راهرویی بین مکانها است. افراد در حالی که در محل خودشان اقامت دارند، میتوانند در فضای مجازی گردش کرده و مردمی را ملاقات کنند که در مکانهای دیگر زندگی میکنند اما آنها میتوانند با استفاده از فضای مجازی در جهان ذهنی خودشان نیز باشند (کاستلز، 1390). نظریه نیاز در بحث فضای مجازی بیان میکند که فرد از نظر جسمی، مادی و معنوی به آرامش و تفریح نیاز دارد و از ترس و اضطراب و نگرانی در فرار است. شبکههای مجازی با توانایی بالای خودشان در جذب دیگران و به وجود آوردن حس هیجان، نسل جوان را در پی رسیدن به نشاط و شادمانی درونی به سمت خود هدایت میکند. وقتی جوانان وارد دنیای مجازی و اینترنتی میشوند با گشتوگذار در فضای مجازی، علاوهبر اشتراک گذاشتن عکسها، فیلمها و نوشتهها در شبکههای مجازی، برای گذراندن اوقات فراغت و تفریح زمینه خوب و مناسبی فراهم میگردد (حسینی، ۱۳۹۳: 95). طبق نظریه وجود شبکههای مجازی و اجتماعی به صورت یک حائل در برابر فشارآورهای درونی کار میکنند. بهطوریکه ایجاد کردن حمایتهای عاطفی و دوستانه و ایجاد کردن وسایل مورد نیاز برای انجام کار اجتماعی معنادار در قالب سرمایه اجتماعی اثر خیلی مهمی در افزایش توان افراد در برابر مشکلات و سختیها دارد و تاثیر بسیار مهم و شدیدی بر عزت نفس به جا میگذارد و در آخر کار موجب حس سلامت روان در بین افراد جامعه میشود. شبکههای اجتماعی یک نوع از سرمایه اجتماعی بر کارکنان به وجود میآورند و در این صورت شبکهها از حسهای عاطفی و دوستانه، اعتماد، حمایت با سایر افراد برخوردار میشود (توسلی و امانی کلاریجانی، ۱۳۹۰: 92). هابرماس (1394) هم با تاکید بر حوزه عمومی معتقد است این حوزه، زمینهای است که در آن افراد برای شرکت در صحبتهای علنی دور هم جمع میشوند و کنشهای ارتباطی از طریق گفتوگو ایجاد میشود. در محیطهای دارای تعامل فضای مجازی مبحث شرایط آرمانی گفتوگو و ایده موردنظر هابرماس تحقق پیدا میکند. هابرماس اعتقاد دارد از آنجاکه در فضای مجازی بهخصوص در محیط ارتباطی، افراد با آسودگی نیازهای خودشان را بیان میکنند و باعث شکلگیری فکر جدید میشود، روابط میان گویندهها و شنوندههایی که از توان ارتباط برخوردارند باعث میشود یکی از کردارهای گفتار وارد عمل شود (چیتساز و سالک، ۱۳۹۴: 109). دی فلور و بال روکیچ[11] درباره وابستگی به رسانهها معتقدند که شرط مهم برای بروز اثر، میزان دلبستگی به برخی رسانههای ارتباطی است، زمینهای که مردم برای دسترسی به اطلاعات هم به آن دلبستگی دارند، در واقع رسانهها قدرت بیشتری برای ایجاد وابستگی دارند و اطلاعاتی را به وجود میآورند که اهمیت چندانی ندارد. مطابق با این نظریه میتوان بیان کرد که وابستگی به فضای مجازی، تضعیف کاهش ارزشها و ارتباط اعضای خانواده با همدیگر را به دنبال دارد (چیتساز و سالک 1394:۱۱۱). در مجموع، شبکههای مجازی علاوه بر اینکه میتوانند مرجع تامین بسیاری از نیازهای فرهنگی و اجتماعی باشند، ولی از طرفی، اعتیاد به این نوع شبکهها، زندگی روزمره و واقعی کاربر را دچار اختلالات و بحرانهای شدیدی میسازد. فضای مجازی علاوه بر این که منجر به همافزایی دانش، سرمایههای اجتماعی و رفتارها و عملکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بشر در این فضا میشود، محیط واحد و بدون مرزی ایجاد میکند که فقدان قاعدههای اخلاقی است که میتواند موجب هرجومرج، بحران و تشدید تضادهای اجتماعی و اعتیاد و بیگانگی اجتماعی شوند.
اصطلاح «الیناسیون» که از آن به «ازخودبیگانگی» تعبیر شده، از قرن 17 به بعد در حقوق، سپس در روانشناسی و فلسفه بهکار رفته است. معادل آلمانی آن «Entausserung» است که به معنای «جدایی ازخود» با رسیدن به «ناخود» (non, moi) است. مفهوم ازخودبیگانگی بهطور گسترده در علوم انسانی جهت تبیین برخی از انواع کنشها، واکنشها، فرآیندها، حقایق پیرامون و فشارهای روانی و اجتماعی بهکار میرود (احمدی، 347:1393). بیگانگی اجتماعی نهتنها به احساسات جدایی، گم شدن و یا ناتوانی در ارتباط اشاره میکند، بلکه شامل جدایی رابطه فرد از سازمانها، گروهها و یا حتی در رابطه با خود نیز است (Geyer & Schweitzer, 1976: 6). بهطورکلی، دو جنبه فکری اساسی و قابل تمیز در رابطه با بیگانگی اجتماعی وجود دارد: جنبه نخست مبتنی بر بیگانگی فرد و جنبه دوم، متکی بر بیگانگی جامعه است. در جنبه اول، ما انسان مدرن را از ریشه کندهشده، تنها دارای جایگاهی متزلزل و بریدهشده از اجتماع یا هر نظام دارای هدف اخلاقی خاص، مییابیم. مانند بیگانگی از دیگران، از کار، از جایگاه و حتی از خود. انسان که به هیچوجه از منابع خرد و ثبات برخوردار نیست، این منابع را در خطر و خود را گویی بهطرز پیچیدهای محصور میبیند. فرد از آزادی بهدستآورده بهجای خوشحالی، رنج میبرد. رهایی فرد از قیدوبند سنت به بهای از دست رفتن فردیت تمام شده است، مسالهای که میتوان آن را در خودکشی، نابخردی، ماشینوارگی و دیگر اشکال انحراف مشاهده کرد. جنبه دوم، ارتباط نزدیک با جنبه اول دارد. ولی تاکید بیشتر بر جامعه، مردم و اراده عمومی است. در این جنبه، جامعه مدرن به دلیل بیگانگیاش دستنیافتنی، به خاطر ساختارهای فربه سازمانیاش هولناک و بهواسطه پیچیدگی غیرانسانیاش از معنا تهی است. در اینجا، افکار عمومی جانشین ذوق و سلیقه و عقل و شعور شده، قواعد خشن و بازدارنده کارخانه جانشین ضربآهنگ روستا گشته، عقلانی شدن جامعه به مهار و کنترلی شدید تبدیل شده و ارزشهای بنیادین – شرف، اخلاص و مهربانی- تحت فشار سنگینی وزن شیوارگی در حال تباهی است (نیسبت[12]، 274:1393).
ملوین سیمن[13] (1996) بیگانگی اجتماعی را نوعی احساس یا وضعیتی میداند که هر فرد در رابطه با خود دیگران و جامعه از خود بروز میدهد (بنیفاطمه و رسولی، 1390: 3). سیمن بیگانگی را معلول علت واحدی نمیداند، وی متذکر میشود که ساختار دیوانسالاری جدید شرایطی را بهوجود آورده است که در آن انسانها قادر به فراگیری نحوه چگونگی کنترل عواقب و نتایج اعمال و رفتارهای خود نیستند، به نظر سیمن نحوه کنترل و مدیریت جامعه بر سیستم پاداش اجتماعی بهگونهای است که فرد ارتباطی بین رفتار خود و پاداش مأخوذه از جامعه نمیتواند برقرار کند. در چنین وضعیتی است که احساس بیگانگی بر فرد مستولی میگردد و او را به واکنشی منفعلانه و ناسازگارانه در قبال جامعه سوق میدهد. سیمن به بیگانگی دیدگاهی روانشناسانه داشته و مبنای اصلی دیدگاهش را پنج اساس گذاشت که عبارت از بیقدرتی، بیمعنایی، بیهنجاری، انزوای اجتماعی و تنفر از خویشتن است (Seeman, 1996: 353).
- احساس بیقدرتی[14]: احساس بیقدرتی عبارت است از احتمال و یا انتظار متصوره از سوی فرد در قبال بیتاثیری عمل خویش و یا تصور این باور که رفتار او قادر به تحقیق و تعیین نتایج مورد انتظار نبوده و وی را به هدفی که براساس آن، کنش او تجهیز گردیده رهنمون نیست (محسنی تبریزی، 1383: 151-150).
- احساس بیمعنایی یا احساس بیمحتوایی[15]: این شکل از بیگانگی، به کمبود فهم فرد از موقعیت خودش بر میگردد که موجب ناتوانی در لحاظ کردن سهم خود برای پیشبینی نتیجه رفتار میشود (ذکایی و اسماعیلی، 1393: 90).
- بیهنجاری یا احساس نابهنجاری[16]: بیهنجاری دلالت بر وضعیتی دارد که در آن هنجارهای اجتماعی که سلوک فرد را نظم میبخشد، درهم شکسته شده یا تاثیر خود را بهعنوان قاعده رفتار از دست داده است (کوزر و روزنبرگ[17]، 1385: 412).
- احساس انزوای اجتماعی[18]: واقعیت فکری است که در آن فرد عدم تعلق و وابستگی و انفصال تامهای را با ارزشهای مرسوم در جامعه احساس میکند. احساس انزوای اجتماعی در نظر سیمن به مفهوم فقدان قابلیت سازگاری فرد با زمینه انفکاک فکری فرد از استانداردهای فرهنگی است.
- احساس تنفر یا تنفر از خویشتن[19]: سیمن با استعانت از مفهوم بیگانگی کوشیده است ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه مدرن را مسئول ایجاد شرایط بداند که در آن انسان قادر به فراگیری نحوه و چگونگی کنترل عواقب و نتایج اعمال و رفتارهای خود نیست (محسنی تبریزی، 1383: 152-151). سیمن معتقد بود ساختار دیوانسالاری جامعه مدرن و توسعه یافته شرایطی را به وجود آورد که افراد قادر به کنترل نتیجه رفتار خود نیستند (خواجهنوری و همکاران، 1391: ۴۹).
باتوجه به مباحث مطرح شده در پیشینه نظری و تجربی، فرضیههای پژوهش حاضر به شرح زیر تدوین میگردد:
بین اعتیاد به فضای مجازی و احساس بیقدرتی در بین شهروندان شهر قزوین رابطه وجود دارد.
بین اعتیاد به فضای مجازی و احساس بیمعنایی در بین شهروندان شهر قزوین رابطه وجود دارد.
بین اعتیاد به فضای مجازی و احساس بیهنجاری در بین شهروندان شهر قزوین رابطه وجود دارد.
بین اعتیاد به فضای مجازی و احساس انزوا در بین شهروندان شهر قزوین رابطه وجود دارد.
بین اعتیاد به فضای مجازی و احساس تنفر از خویشتن در بین شهروندان شهر قزوین رابطه وجود دارد.
روش و دادههای پژوهش
پژوهش حاضر براساس نحوه گردآوری دادهها پیمایشی است. بر اساس هدف تحقیق، از نوع کاربردی بوده و از لحاظ میزان ژرفایی جزء تحقیقات پهنانگر است. همچنین، تحقیق حاضر با در نظر گرفتن معیار زمان، مقطعی است. جامعه آماری مورد مطالعه در این پژوهش نیز، کلیه شهروندان شهر قزوین واقع در سنین 59-15 سال شهر قزوین در نظر گرفته شدهاند که براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1395، به تعداد 337513 نفر هستند و از این تعداد 390 نفر با استفاده از فرمول آماری کوکران به شیوه نمونهگیری خوشهای جهت گردآوری دادهها انتخاب شدند. ابزار جمعآوری دادهها، پرسشنامه محققساخته بوده است. در این راستا، متغیر مستقل پژوهش یعنی اعتیاد به فضای مجازی با چهار مؤلفه اختلال در عملکرد فردی، عدم خودکنترلی، اتلاف وقت و اختلال در کنش اجتماعی مورد سنجش قرار گرفته است. همچنین، متغیر وابسته احساس بیگانگی اجتماعی با پنج مؤلفه (احساس بیقدرتی، احساس بیمعنایی، احساس بیهنجاری، احساس انزوا و احساس تنفر از خویشتن) با گویههایی در سطح سنجش رتبهای و در قالب طیف لیکرت ارزیابی شده است. اعتبار پرسشنامهها در این تحقیق اعتبار محتوایی[20] از نوع صوری[21] است. جهت برآورد پایایی[22] ابزار اندازهگیری تحقیق از ضریب آلفای کرونباخ[23] استفاده شده است. نتایج ضرایب پایایی برای تمامی متغیرها، بالاتر از 7/0 بوده و از نظر آماری مورد تایید است (جدول 1).
جدول 1- ضریب پایایی متغیرهای تحقیق
یافتههای پژوهش
براساس نتایج حاصل، میانگین سن پاسخگویان مورد مطالعه، 68/34 سال گزارش شده است، 3/50 درصد، از پاسخگویان را مردان و 7/49 درصد را زنان تشکیل میدهند. مطابق یافتهها، 3 درصد پاسخگویان دارای مدرک ابتدایی، 9/4 درصد راهنمایی، 7/25 درصد دیپلم، 1/21 درصد فوق دیپلم، 8/41 درصد لیسانس و 3/6 درصد دارای مدرک فوق لیسانس و بالاتر بودند. 39 درصد نمونه مورد مطالعه را مجردین، 8/50 درصد را متاهلین و 9/6 درصد را مطلقهها و 3/3 درصد را همسر فوت شدهها تشکیل دادهاند. میانگین به دست آمده برای احساس بیقدرتی با کرانه پایین 5 و کرانه بالای 20 برابر با 75/13 میباشد. میانگین احساس بیمعنایی برابر با 42/10 بوده است. میانگین مولفه بیهنجاری با کرانه پایین 6 و کرانه بالای 24 برابر با 78/16 گزارش شده است. میانگین احساس انزوا 93/13 و میانگین احساس تنفر از خویشتن برابر با 42/12 بوده است.
همچنین میانگین حاصل برای متغیر بیگانگی اجتماعی با انحراف معیار 21/5 برابر با 19/27 بوده است، در این میان، کرانه پایین نمرات این متغیر، 10، کرانه بالای آن 44 و دامنه تغییر نمرات 34 بوده است. میانگین اختلال در عملکرد فردی با کرانه پایین 4 و کرانه بالای 16 برابر با 59/13 میباشد. میانگین مولفه عدم خودکنترلی با انحراف معیار 20/5 برابر با 78/14 بوده است. میانگین اتلاف وقت با انحراف معیار 49/5 و کرانه پایین 5 و کرانه بالای 20، برابر با 19/14 میباشد. میانگین مولفه اختلال در کنش اجتماعی با کرانه پایین 3 و کرانه بالای 12 برابر با 65/8 بوده است. همچنین میانگین حاصل برای متغیر اعتیاد به فضای مجازی با انحراف معیار 34/4، برابر با 21/22 بوده است، بهطوری که حد پایین نمرات 6، حد بالای آن 38 و دامنه تغییرات 32 است (جدول 2).
جدول 2- آمارههای توصیفی متغیرهای تحقیق
نتایج حاصل از آزمون همبستگی در جدول 3 ارائه شده است. این نتایج حاکی از آن است که همبستگی بین مولفه اختلال در عملکرد فردی با مولفههای احساس بیقدرتی، احساس بیهنجاری و احساس انزوا با اطمینان 99 درصد و در سطح معناداری کمتر از 01/0 به لحاظ آماری معنادار بوده و نوع رابطه نیز مثبت است. رابطه خطی مولفه مذکور با مولفههای احساس بیمعنایی و احساس تنفر از خویشتن نیز با اطمینان 95 درصد و در سطح معناداری کمتر از 05/0 از نظر آماری معنادار بوده است. طبق یافتهها، همبستگی بین مولفه عدم خودکنترلی با تمامی مولفههای احساس بیگانگی اجتماعی شامل احساس بیقدرتی، احساس بیمعنایی، احساس بیهنجاری، احساس انزوا و احساس تنفر از خویشتن با اطمینان 99 درصد و در سطح معناداری کمتر از 01/0 از نظر آماری معنادار بوده است. براساس نتایج، همستگی بین مولفه اتلاف وقت با مولفههای احساس بیقدرتی، احساس بیمعنایی، احساس بیهنجاری و احساس انزوا در سطح معناداری کمتر از 05/0 معنادار بوده است. همچنین، رابطه خطی مولفه مذکور با مولفه احساس تنفر از خویشتن در سطح معناداری کمتر از 05/0 از نظر آماری معنادار میباشد.
طبق نتایج جدول 3، همستگی بین اختلال در کنش اجتماعی با مولفههای احساس بیقدرتی، احساس بیهنجاری، احساس انزوا و احساس تنفر از خویشتن در سطح معناداری کوچکتر از 01/0 معنادار بوده است. رابطه خطی این مولفه با مولفه احساس بیمعنایی نیز در سطح معناداری کمتر از 05/0 به لحاظ آماری معنادار میباشد. همچنین، رابطه خطی تمامی مولفههای اعتیاد به فضای مجازی با متغیر احساس بیگانگی اجتماعی در سطح معناداری کمتر 01/0 از نظر آماری معنادار است و نوع تمامی روابط نیز مثبت میباشد. براساس یافتهها، همبستگی بین متغیر اعتیاد به فضای مجازی با مولفههای احساس بیمعنایی، احساس بیهنجاری و احساس انزوا با اطمینان 99 درصد و در سطح معناداری کوچکتر از 01/0 به لحاظ آماری معنادار است. رابطه خطی این متغیر با مولفههای احساس بیقدرتی و احساس تنفر از خویشتن نیز در سطح معناداری کمتر از 05/0 معنادار بوده است. نهایتا، همبستگی بین متغیر اعتیاد به فضای مجازی و متغیر بیگانگی اجتماعی با اطمینان 99 درصد و در سطح معناداری کمتر از 01/0 تایید شده است. نوع رابطه نیز مثبت میباشد. به این معنی که با افزایش میزان اعتیاد به فضای مجازی در بین شهروندان مورد مطالعه، احساس بیگانگی اجتماعی نیز افزایش مییابد و برعکس، با کاهش اعتیاد به فضای مجازی، از احساس بیگانگی اجتماعی در بین آنان کاسته میشود (جدول 3).
جدول 3- آزمون همبستگی بین متغیر اعتیاد به فضای مجازی و احساس بیگانگی اجتماعی
در این تحقیق، جهت برآورد تأثیر اعتیاد به فضای مجازی از تحلیل رگرسیونی چندمتغیره استفاده شده است. براساس نتایج پژوهش، رابطه خطی بین متغیرهای مستقل و وابسته براساس معناداری آزمون تحلیل واریانس، محقق شده است، به این معنا که متغیرهای مستقل توان پیشبینی و تبیین تغییرات متغیر احساس بیگانگی اجتماعی شهروندان را دارند و مدل رگرسیونی، مدل مناسب و تایید شدهای است. همچنین استقلال خطاها بر اساس آماره دوربین- واتسون مورد تایید است؛ منظور اینکه باقیماندهها، مستقل از هم میباشند. عدم همخطی متغیرهای مستقل نیز، با توجه به مقادیر شاخصهای تولرانس[24] (نزدیک به عدد یک) و شاخص تورم واریانس[25] (کوچکتر از عدد دو)، از نظر آماری قابل قبول است. مطابق یافتهها، متغیرهای عدم خودکنترلی، اختلال در عملکرد فردی، اتلاف وقت و اختلال در کنش اجتماعی باتوجه به بتای حاصل به ترتیب بیشترین تاثیر را بر متغیر وابسته داشتهاند. تاثیر تمامی متغیرها نیز از نظر آماری معنادار و مثبت بوده است. در مجموع، متغیرهای مستقل حاضر در این مدل توانستهاند 5/39 درصد از تغییرات متغیر وابسته احساس بیگانگی اجتماعی را تبیین کنند (جدول 4).
جدول 4- نتایج تحلیل رگرسیونی چندمتغیره احساس بیگانگی اجتماعی
بحث و نتیجهگیری
بیگانگی اجتماعی از جمله پدیدههایی است که در اکثر فرهنگها بهعنوان یک معضل اجتماعی شناخته میشود که پیامدهای عدیدهای را میتواند در سطح خرد و کلان برای جوامع داشته باشد. بنابراین پژوهش حاضر نیز با هدف بررسی رابطه اعتیاد به فضای مجازی و احساس بیگانگی اجتماعی در بین شهروندان شهر قزوین انجام شده است. مطابق مباحث نظری، یانگ و آبرنو (1391) معتقد هستند که استفاده از فضای مجازی باعث میشود که افراد بهطور مزمن احساس تنهایی و بیگانگی نمایند و از نظر اجتماعی دچار استرس و تشویش گردند و نهایتا در کنشها و تعاملات اجتماعی دچار مشکل شوند. چو و سایو (1390) هم اعتیاد به فضای مجازی را بهخودیخود یک آسیب نمیدانند بلکه بهوجود آورنده آسیبهای ثانویه نیز به شمار میآورند. گیبسون (1393) هم در بحث اعتیاد به فضای مجازی بیان میکند که فضای مجازی امکان تجسمهای توأم با رضایت خاطر را فراهم میسازد و در این راستا، بعد فیزیکی و ذهنی فرد دچار دگرگونی میشود و جسم فیزیکی فرد در شبکههای مجازی مهم نبوده و فرد در فضای مجازی دست به کنترل هویت خود میزند. هابرماس (1394) هم معتقد است در فضای ارتباطاتی مجازی شرایط بحث و گفتوگو به بهترین صورت فراهم میشود و نیازهای اساسی افراد در شرایط گفتوگوی مجازی برآورده میگردد. دی فلور و بال روکیچ (1394) اعتیاد به فضای مجازی را از عوامل انزوا و تضعیف ارزشها در خانواده میدانند. زیمل هم نمود و ظهور بیگانگی را با زندگی افراد در کلان شهرها و شهرهای بزرگ، فردگرایی، غلبه روح عینی بر روح ذهنی، انزوای اجتماعی و نهایتا در زندگی اجتماعی مورد بحثوبررسی قرار داده و تاکید بر این دارد که در جامعه مدرن هر کنشگری برای خود شخصیت خاصی را پرورش میدهد که خصوصیات و تجربیاتی را در بر میگیرد به عبارتی، هر انسانی، فرد متمایزی از افراد جامعه خود میشود که به دنبال این امر، گروههای اولیه مورد تردید قرار میگیرند.
سیمن (1996) در تئوری خود بیان میدارد که بیگانگی اجتماعی نوعی احساس یا وضعیتی است که فرد در رابطه خویش با دیگر افراد و جامعه از خودش بروز میدهد و بیگانگی را معلول علت واحدی به شمار نمیآورد و به بیان وی، ساختار دیوانسالاری شرایط جدیدی به وجود آورده که در آن انسان قادر به یادگیری نحوه چگونگی کنترل عواقب و نتایج اعمال و رفتارهای خود نیست. به نظر سیمن نحوه کنترل و مدیریت جامعه بر پاداش اجتماعی بهگونهای است که فرد نمیتواند بین خود و پاداش دریافتی از جامعه ارتباط برقرار نماید و فرد در چنین وضعیتی احساس بیگانگی میکند و رفتار ناسازگارانهای را نسبت به جامعه انجام میدهد. دورکیم (1400) بیگانگی اجتماعی را نوعی آنومی در نظر میگیرد که افراد دچار سردرگمی در انتخاب قواعد و هنجارهای زندگی میشوند. مرتون (1400) هم بیگانگی اجتماعی را رفتار انحرافی به شمار میآورد. وی معتقد است بیگانگی اجتماعی منجر به از بین رفتن تعادلهای بین ساختارهای ارزشی و فرهنگی جامعه و هدفها میشود (کوزر،202:1400). در این میان، محتوای نظریات فوق و بخشی از یافتههای تحقیقات دهقانی و ناصح (1399)، عباسی سلطانی و علمی (1398)، عطاردی بیمرغی و رجبی (1398)، اسمعیلیراد و احمدی (۱۳۹۸)، ادهمی (۱۳۹۷)، میرزایی (۱۳۹۷)، تموک و ابراهیمی (۱۳۹۵)، علیزادهاقدم و همکاران (1394)، محمدیجو (1392)، لیو و همکاران (2023)، پانووا و همکاران (2022)، مظفر سعادتی و همکاران (2021)، گونزالس و همکاران (۲۰۱۹)، شچیبتنکو (۲۰۱۹)، پدرهیتا و همکاران (۲۰۱۸)، چین هوآی سوح و همکاران (۲۰۱۸)، آناند و همکاران (۲۰۱۸)، تورل و همکاران (۲۰۱۸)، لاکونی و همکاران (۲۰۱۸)، اورتیز و همکاران (۲۰۱۸)، جیا و همکاران (۲۰۱۸)، بیلحسینیوس و همکاران (۲۰۱۸)، شیمنتی و همکاران (۲۰۱۷)، مونو و همکاران (۲۰۱۷)، یونگ جین و گریس (2016)، رُهد و همکاران (2015)، بنجامین و همکاران (۲۰۱۵)، پونتس و همکاران (۲۰۱۵)، سانکی و هو اُن (۲۰۱۵)، اوداچی و گلیک (۲۰۱۳)،وان دن ایندن و همکاران (2008)، همسو با نتایج تحقیق حاضر مبنی بر وجود رابطه معنادار بین اعتیاد به فضای مجازی و احساس بیگانگی اجتماعی در بین شهروندان شهر قزوین بوده و قابل کاربرد در جامعه آماری مورد مطالعه است. در یک جمعبندی کلی میتوان بیان نمود که تکنولوژی، بهخصوص فضای مجازی و اینترنت بهطور معمول مورد استفاده بیشازحد افراد قرار میگیرد و اعتیاد آورند و اعتیاد به این فضا، افراد را از فضای طبیعی زندگی دور ساخته و دچار انزوا و نهایتا، بیگانگی مینماید و منجر به اختلال و آسیب در روابط بین فردی افراد شده و به این ترتیب شهروندان را بهعنوان کانون جامعه از مامن و جایگاه خود منزوی ساخته و آنان را به نوعی مطرود میسازد.
باتوجه به نتایج پژوهش حاضر، پیشنهاداتی در زمینه افزایش سطح سواد دیجیتال، تشویق به تعاملات و کنشهای رو در رو، و تقویت شبکههای حمایتی در پژوهش حاضر قابل طرح است. افزایش سطح سواد دیجیتال با افزایش آگاهی عمومی در مورد خطرات مرتبط با استفاده نامتناسب از اینترنت میتواند از طریق برنامههای آموزشی در مدارس و کارگاههای محلهای انجام شود. همچنین، تشویق به تعاملات و کنشهای رو در رو میتواند فرصتهایی را برای تعاملات رو در رو با دوستان، خانواده و اعضای جامعه در اختیار افراد قرار دهد و درنتیجه، احساس انزوای احساسی و وابستگی به تعاملات آنلاین را کاهش دهد. علاوه براین، تقویت شبکههای حمایت اجتماعی با ارائه منابع و فرصتهایی برای ایجاد ارتباطات معنادار با دیگران پیشنهاد میشود. این مهم میتواند مراکز جامعه، گروههای حمایتی و بسترهای اجتماعی مثل باشگاههای محلهای و ورزشهای محلهای را در برگیرد. توجه بیشتر به موضوعات سلامت اجتماعی و ایجاد محیطهای آنلاین ایمن از طریق پلات فرمهایی که به اجتماعات و گروهها در جهت تقویت حس تعلق یاری میرساند، ضرورت دارد. در نهایت، پایش ملی و ارزیابی مستمر وضعیت بیگانگی اجتماعی در میان گروههای مختلف و انعکاس آن در میان دستگاههای ذیربط و رسانههای جمعی بهطوری که ابعاد مسالهمند بیگانگی اجتماعی برجستهتر شود و اجماع و وفاق عمومی در قبال آن شکل بگیرد، راهکار مناسبی در این زمینه است.
[1]. Internet Addiction
[2]. Ivan Goldberg
[3]. Young
[4]. Sixth Degrees
[5]. Chou & Hsiao
[6]. Xiang & Young
[7]. William Gibson
[8]. Jean Baudrillard
[9]. Frederic Jameson
[10]. Manuel Castells
[11]. Defleur and Ball-Rokeach
[12]. Nisbet
[13]. Melvin Seeman
[14]. Powerlessness
[15]. Meaninglessness
[16]. Normalessness
[17]. Coser & Rosenberg
[18]. Social Isolation
[19]. Estrangement
[22]. Reliability
[24]. Tolerance
[25]. Variance Inflation Factor