نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران
2 دانشآموخته کارشناسیارشد جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Background and Aim: Self-objectification is a psycho-social phenomenon that is affected by the beauty ideals of society and its daily changes, leading young girls to assess their physical appearance, beauty, and sexual attractiveness from an external perspective, guided by cultural norms and standards. This study aimed to investigate the social factors related to self-objectification of young girls in Kerman city.
Methods and Data: The data of the present research has been collected using the survey technique. The research population included all young girls within the age range of 18 to 35 in Kerman City. Based on Cochran's formula, a sample of 300 was selected using the multi-stage cluster sampling technique.
Findings: The results showed that the relationship between self-objectification and narcissistic variables, gender stereotypes and family is statistically significant and direct (P <0.05). Path analysis revealed that gender stereotypes had the most substantial impact, accounting for 43% of the influence.
Results: It can be concluded that gender stereotypes, narcissism, and gender stereotypes are among the social factors affecting the increase in girls' self-objectification.
Key Message: When traditional interpretations are aligned with family pressures and their psychological narcissism, it encourages girls to objectify themselves, constantly monitor their bodies and follow the approval gaze of others. It is recommended to enhance cultural and educational initiatives in universities, schools, and through media to challenge and eliminate gender stereotypes and narcissism, thereby reinforcing girls' self-confidence and self-efficacy, ultimately reducing harms caused by self-objectification.
کلیدواژهها [English]
مقدّمه و بیان مسأله
در دوران متأخر، تغییر معیارهای زیبایی و جذابیت جنسیتی زنان شتاب گرفتهاست و حضور در مراکز زیبایی و توجه به خویشتن افزایش یافته است. امروزه افراد سعی دارند با استراتژیها و تکنولوژیهای زیبائی بر اساس تن و ظاهر، هویت خود را بازنمایی و از دیگران متمایز کنند. لذا افراط در این امر، آنان را به سمت تغییرات جسمانی و ظاهری سوق میدهد به گونهای که برخی صاحبنظران آن را خودشیءانگاری[1] نامیدهاند. پدیدة خودشیءانگاری به معنای ارزیابی خود بر مبنای بدن، زیبـایی و جذابیت جنسی است که دختران جوان را در پایش و کنترل بدن و ظاهر سوق میدهد. پدیدآمدن تصویر شیءواره از زنان سبب میشود که آنها به بدنشان تقلیل یابند.
خودشیءانگاری به حالتی اطلاق میشود که زنان دیدگاههای فرهنگی شیءواره جامعه را در خود درونی کنند (صادقیجعفری و آرمنده، 1400: 194) و بر اساس معیارهای اجتماعی و فرهنگی میآموزند که خودشـان را بـر مبنـای ظـاهر فیزیکـیشـان بهگونهای ارزیابی کنند که دیگران برای قضاوت آنها استفاده میکنند. به باور فردریکسون و رابرتز (1997: 179) برخی از تأثیرات اجتماعی-فرهنگـی، زنـان را بـه سـمت شـیءانگـاری سـوق مـیدهند. آرمانهای اجتماعی که به اهمیت ظاهر زنانه توجه میکنند و زن به عنوان یـک شیء مورد ارزیابی قرار میگیرد، نتایج منفی زیادی به همراه دارد. بر طبق گفته فردریکسون و رابرتز (1997)، رویه فرهنگی شیءگرایی جنسی منجر به عینیتزدایی از خود میشود که به نظارت شخصی تبدیل میشود و عواقب روانی و خطرات بهداشت روانی را در قربانیان ایجاد میکند (Calogero & Jost, 2011:6).
امروزه، زنان و دختران برای مقبولیت اجتماعی تحتفشار مداوم قرار دارند تا نگاه شیءانگارانه دیگران را در خود درونی و خود را همانند یک شیء تصوّر کنند (Massey & Partridge, 2010:532). نظریـة شـیءانگاری کـه نخستین بار فردریکسون و رابرتز مطرح کردند، تبیینی از نارضایتی تصویر بـدنی و اهمیـت ظاهر برای زنان ارائه کرده است. آنها مدعیاند که برخی از عوامل اجتمـاعی- فرهنگـی، زنـان را بـه سـمت شـیءانگاری سـوق میدهد. عناصر فرهنگی با ایجاد شرایطی همواره تلاش میکند افکار و اعمال زنان را در ارتبـاط بـا تصویر بدنشان از مسیر طبیعی منحرف کند (Fredrickson& Roberts, 1997: 679). از این رو، بر آنها فشار فوقالعادهای وارد میکند تا ظـاهر بـدن خود را آنگونه بیارایند که برای دیگران و مردان، جذاب و دوستداشتنی به نظر برسند.
ایـن فرهنـگ بـه دنبال آن است تا از زنان افرادی خام، بیهویت، بیشکل، مطیع و تهی بسـازد. بـدن زن هماننـد جایگاهی از نیروها و مباحثی شـده کـه هویـت و آرزوهـایش را شـکل مـیدهـد (Wren et al, 2012). کالگرو و جاست (2011) بازگو میکنند کـه خودشـیءانگاری در زنـان سـبب میشود تا آنها به جای توجه به تمایلات، سلامت، پیشـرفت و شایسـتگی خود، بـر ارزیـابی و کنترل بدن خویش جهت جذابیت جنسی برای دیگـران تمرکـز کننـد و ایـن نظـارت بـدنی بـا اختلال خوردن، رفتار ناسالم جنسی، اعمال جراحی زیبایی، کاهش عملکـرد ذهنـی (ریاضـی و استدلال)، کاهش عملکرد ورزشی، اضطراب و افسردگی ارتباط دارد (Calogero & Jost , 2011: 10) و اجتناب از تعـاملات اجتمـاعی را رقم میزند (Saguy, 2010: 29).
نوسباوم (1995: 76) بـرای شـیءانگاری هفت ویژگـی بیان میکند. به باور او، شیءبودن یعنی فرد به مثابة شیی برای هدفی عینی تصوّر شود که فاقد استقلال و حق تعیین سرنوشت باشد، توان لازم برای فعالیت ندارد، قابل معاوضه با اشیای دیگر است، از تمامیـت و یـکپـارچگی شخصیت برخوردار نیست، همانند کالا قابل خرید و فروش اسـت و از احساسات و تجربیات انسانی بهرهمند نیست. لانگتون (2009) به سه ویژگی سـطح بـدن، ظاهر و سکوت شـیءانگاری اشاره میکند. تقلیل به سطح بدن یعنی این که فرد با بدن یا بخشهایی از آن شناخته شود. تقلیل بهظاهر زمانی رخ میدهد که فرد بر اساس ظـاهرش ارزیـابی شـود و خاموشی وقتی اتفاق میافتد که فرد ظرفیت سخنگفتن ندارد (Kroon, Perez 2013: 321). به باور کالگرو و جاست (2011: 4) پدیـدة خودشیءانگاری محصول جامعة غرب است. در این جامعه، زیبایی و جذابیت زن بـه یـک ارزش تبدیل شده است.
برخی صاحبنظران بر نقش جنسیت و کلیشههای جنسیتی در شکلگیری تصویر بدنی و خودشیءانگاری تأکید دارند. به زعم آنها مردان و زنان به گونهای اجتماعی میشوند تا بدنهایشان را به گونهای متفاوت درک نموده و ایدآلها و ویژگیهای جسمی متفاوتی را ارزشمند بدانند. فرانزویی بر این باور است که زنان به گونهای در بستر فرهنگ، اجتماعی میشوند تا بدنهایشان را به عنوان کالایی متمایز ادراک نمایند که دیگران آن را به زیبایی ارزیابی و تمجید کنند. در مقابل، مردان اجتماعی میشوند تا دیگران آنان را با توانائی و عملکرد بدنی ارزیابی و قضاوت نمایند (Franzoi, 1995: 417). به زعم ورن، سامرز و ملیسا (2012: 59) سازههای فرهنگ جنسیتی، زنـان و دختران قرن بیستویکم را احاطه کرده تا ظـاهر بـدن خود را آنگونه بیارایند که برای مردان و اطرافیان جذاب و دوستداشتنی به نظر برسند. ایـن فرهنـگ بـه دنبال آن است تا از زنان افرادی خام، بیهویت، بیشکل، مطیع و تهی بسـازد.
مطالعات پیشین نشان میدهد که خانواده نقشی تعیینکننده در خودشیءانگاری دختران دارد. والدین یکی از منابع شکلگیری خودپنداره مثبت بدنی، خودمختاری و عزّت نفس برای دختران هستند که میتوانند میزان گرایش فرد به سمت کالاییشدن بدن و گرایش به زیبایی را کاهش یا افزایش دهند. برخی خانوادهها با تعاملات مبتنی بر اجبار، فشار، بیتوجهی، عدمصمیمیت و عدمحمایت، مشکلات فرزندان را افزایش میدهند. بهواسطه ایجاد مشکلات روانی، خودپنداره آنان را تضعیف میکنند. تحت تأثیر خلأ عاطفی ناشی از روابط شکنندۀ درون خانواده، گرایش به خودشیءانگاری و تأکید بر جلب نگاه دیگران نزد دختران افزایش مییابد (Ata, Ludden& Lally, 2007: 1029, McKay, Tanjare 2013). به زعم برخی دیگر از صاحبنظران، خودشیفتگی یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر بدن و خودشیءانگاری است. افراد خودشیفته، کسانی توصیف میشوند که رؤیاهایی راجع به مهمبودن خود، موفقیت بینهایت، قدرت، زیرکی، زیبایی و احساس بزرگمنشی دارند. وزیره و همکاران[2] بر این نظرند که اشخاص خودشیفته با پوشیدن لباسهای گرانبها، ظاهر و بدن برازنده و زیبا که نیازمند تمهیدات زیادی است، تلاش دارند به تعادل هویتی و عزّت نفس از طریق توجهطلبی و تأیید از سوی دیگران نائل شوند که این امر در زنان بهصورت آرایشکردن و بدنسازی نمود پیدا میکند (الهویردی و خانجانی، 1397: 3).
نتـایج مطالعـات نشان میدهد که در دهههای اخیر در آمریکا میزان سرمایهگذاری که در حوزة مدیریت ظاهر و بدن از آرایش ظاهر و مراقبت مو تا کاهش وزن و همچنین توجه به مـد انجامشده اسـت، به مراتب بیش از منابع مالی است که برای تـأمین سـلامت فیزیکـی، روانشناختی، حرفـهای و تعاملات اجتماعی اختصاصیافته و این امـر تـوان اقتصـادی زنـان را کـاهش داده اسـت (Calogero & Jost, 2011: 63). بهطوریکه، اَعمال جراحی زیبایی در آمریکا بیش از 9 برابر شده و بـیش از 90 درصد این اعمال روی زنان انجامشده است (American Society for Aesthetic Plastic Surgery, 2009).
حتی میتوان آسیبپذیری زنان جامعۀ ایران بهویژه در کلانشهرها را نیز از این پدیده مفروض دانست. طبق آمارهای موجود، در سال 1392 تنها 40 هزار تن لوازمآرایشی از مبادی رسمی، وارد کشور شده است (مرکز پژوهشهای مجلس، 1393) که بدون در نظر گرفتن تولید داخلی و قاچاق، سهم هر زن بالای 10 سال ایرانی از این مقدار چیزی نزدیک به 1,25 کیلوگرم است. آمارها به همراه مشاهدات عینی از زندگی روزمره، میتواند نشانگر تغییر ارزشهای فردی بهسوی برداشت شیءواره از بدن باشد. به شکلی که فرد بدن خود را شیئی تصور میکند که میبایست بنا بر ظاهر خود سنجیده شود و لذا در جهت تغییر و زیباسازی هرچه بیشتر آن برمیآید (صادقیجعفری و آرمنده، 1400: 195)
در مجموع، اجرای پژوهش حاضر به لحاظ اجتماعی و فرهنگی در جامعه کرمان، دارای اهمیت است. چراکه روزبهروز در این شهر، شاهد گسترش پدیده خودشیءانگاری و قضاوت بدن بر اساس معیارهای زیبایی خاص در بین دختران جوان هستیم. در واقع، شهر کرمان در حال حاضر تغییرات دوگانه سنت و مدرن را در عرصه اجتماعی، فرهنگی و هویتی به شدت تجربه میکند که این تغییرات، به ویژه در میان دختران مشهودتر است. به نظر میرسد دختران کرمانی به سرعت دچار تغییرات الگوی بدنی و هویتی هستند، بهطوری که برای پذیرفتهشدن و به اصطلاح زیباترشدن از منظر دیگران، خود را به رنج و زحمت می اندازند و به شکل وسواسگونهای دائماً بدن خود را پایش و نظارت میکنند و در باشگاهها حضور فعالتر دارند و به دنبال تغییر در بدن و کسب معیارها و ایدآلهای زیبایی هستند که یکی از مهمترین مسائل خودشیءانگاری است.
در همین راستا، هدف این تحقیق، بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با خودشیءانگاری دختران جوان در شهر کرمان است. در واقع به دنبال پاسخگویی به این پرسش هستیم که میزان خودشیءانگاری دختران جوان مراجعهکننده به باشگاههای ورزشی چقدر است؟ و همچنین رابطه خودشیفتگی فردی، کلیشههای جنسیتی و الگوی ارتباط خانوادگی با خودشیءانگاری به چه میزان است؟
پیشینه پژوهش
در زمینة خودشیءانگاری و عوامل مرتبط با آن، کموبیش در داخل و خارج از کشور تحقیقاتی انجام شده است ولی تحقیقات صورت گرفته اغلب از منظر روانشناختی است و متغیرهای جامعهشناختی تقریباً مغفول مانده است که در ادامه به تحقیقات داخلی و خارجی مرتبط با موضوع پژوهش اشاره میشود. هارسی و زاربریگن (2020) به بررسی خودشیءانگاری زنان و مردان و عقاید جنسیتی پرداختهاند. با استفاده از دادههای 314 شرکتکنندة زن و مرد، تجزیهوتحلیلها نشان داد که جنسیتگرایی بهطور قابلتوجهی پذیرش خودشیءانگاری زنان را پیشبینی میکند. این یافتهها حاکی از آن است که اتخاذ یک حس عینیت یافته از خود و دیدگاههای جنسیتی با تأیید دیدگاه خودشیءانگاری در زنان در ارتباط است.
رولرو و پیکولی (2017) در یک مطالعة اکتشافی به بررسی رابطه خودشیءانگاری و ارزشهای شخصی پرداختهاند. آنها با 371 دانشجو ایتالیایی مقطع کارشناسی به بررسی نقش ارزشهای شخصی تقویت خود، محافظهکاری، تعالی خود و تمایل به تغییر بر میزان درونیکردن دیدگاه عینیسازی فرهنگ غربی پرداختند. نتایج تحقیق نشان داد که ارزشهای تقویت خود در خودشیءانگاری در هر دو گروه مرد و زن تأثیر دارد، درحالیکه ارزشهای محافظهکاری صرفاً با نظارت بر بدن زنان و ارزشهای تعالی خود با خودشیءانگاری بدن مردان رابطه معنیدار داشت. تمایل به تغییرات نیز با نظارت بر بدن نزد دانشجویان زنان رابطه داشته است.
اسلیتر، تیگمن (2016) در تحقیقی با 252 مادر دارای دختر در استرالیا به این نتیجه رسیدند که مادیگرایی و خودشیءانگاری مادران در تصویر بدن دختران ارتباط دارد ولی سبک والدینی اقتدارمدارانه با کاربرد محصولات زیبایی دختران رابطه منفی دارد. ولز و همکاران (2015 ) در مقالهای با عنوان خودشیءانگاری جنسی و تبعیض نژادی با تصویر بدن و سلامت روان زنان لاتین نشان دادند که درونیسازی معیارهای اجتماعی فرهنگی جذابیت با اختلال خوردن و علائم افسردگی از طریق نقش شرم بدن و نظارت بدن رابطه دارد و نظارت بر بدن با اختلال خوردن و علائم افسردگی از طریق نقش واسطه شرم بدن از بیشترین رابطه برخوردار است. تبعیض نژادپرستانه بهطور مستقیم با افسردگی بیشترین رابطه را نشان داده است.
کارخانهای و همکاران (1400) در تحقیقی با هدف مدل علی اختلال خوردن بر اساس خودشیءانگاری، اجتناب تجربهای و کمالگرایی با نقش واسطهای، نگرانی از تصویر بدنی در جامعه زنان دارای اضافه وزن با تعداد نمونه 450 نفر در شهرستان کنگاور انجام دادند. نتایج تحقیق نشان داد که کمالگرایی، اجتناب تجربهای و خودشیءانگاری متغیرهای برونزادی هستند که هم بهصورت مستقیم و هم غیرمستقیم بر متغیر درونزاد اختلال خوردن اثر میگذارند و اثر سایر متغیرهای برونزاد بر متغیر درونزاد خوردن فقط به شکل مستقیم است. همچنین، متغیر میانجی در ارتباط بین متغیرهای پیشبین و ملاک دارای اثر جزئی معنیدار است.
صادقی جعفری و آزمند (1400) در پژوهشی با بررسی رابطۀ میان تأثیرپذیری از تبلیغات لوازمآرایشی و خودشیءانگاری در زنان با 270 نمونه نشان دادند که متغیر تبلیغات لوازم آرایشی بهعنوان یک متغیر پیشبین در سطح متوسط برای متغیر خودشیءانگاری و دو مؤلفۀ نظارت بدنی و شرم بدنی تأثیرگذار است. پایگاه اقتصادی-اجتماعی بهطور محدود در رابطه میان دو متغیر اصلی پژوهش نقش تعدیلگر را دارد. خاکباز (1395) تحقیقی باهدف تعیین رابطه خودشیءانگاری بدن با بهزیستی روانشناختی و میانجیگری عزّتنفس جنسی در زنان مراجعهکننده به کلینیکهای زیبایی شهر تهران انجام داده است. روش پژوهش حاضر، توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل 12 هزار، زنان و دختران مراجعهکننده به کلینیکهای زیبایی شهر تهران بودند. روش نمونهگیری به شیوه تصادفی چندمرحلهای بود. نتایج نشان داد بین پایش بدن و عزّتنفس جنسی و بهزیستی روانشناختی رابطه منفی معنیداری وجود دارد.
مبانی نظری
1- نظریه خودشیءانگاری: یکی از نظریههای اجتماعی که بدن و تصویر بدن را در بافت فرهنگی میبیند، نظریه شیءانگاری است. از دیدگاه نظریۀ شیءانگاری، دستاوردهای فرهنگی و اجتماعیای که زنان جذاب به دست میآورند، آنان را تشویق میکند که به استانداردهای زیبایی توصیهشده فرهنگشان پایبند باشند. مهمترین و فراگیرترین نتیجه این است که زنان دیدگاهی را که یک ناظر بیرونی به آنها دارد درونی کرده و با خود به عنوان یک شیئی برخورد میکنند که میبایست دیگران آنها را ارزیابی و ستایش کنند. به عبارت دیگر، آنان دچار خودشیءانگاری میشوند (صادقیجعفری، آرمنده، 1400: 199).
مک کینلی و هاید[3] (1996) بر این نظرند که وقتی زنان خود را از دریچه نگاه یک ناظر خارجی میبینند با نظارت مداوم بر خود و بدن خود از دریچهای که گویا آنها به او مینگرند در حقیقت خود را با استانداردهای فرهنگی جامعه مطابقت داده در نتیجه زنان به عنوان یک شیء به خود خواهند نگریست. زنان نه تنها بر بدن خود نظارت میکنند که گاهی احساس شرم میکنند. در درونیسازی استانداردهای بدنی این گونه به نظر میرسد که گویا این استانداردها از درون فرد آمدهاند و در نتیجه به دستآوردن آنها حاصل یک انتخاب است و نه جبر اجتماعی؛ در نتیجه چنین برداشت میشود که گویا زنان خود میخواهند زیبا و مطابق با استانداردها به نظر برسند. وقتی این حالت پیش بیاید و این میل به همگامی با استانداردها، رنگ انتخاب شخصی به خود بگیرد، زنان کمتر در مقابل آنها مقاومت خواهند کرد.
در مرحله باور به کنترل بدن، یعنی این که زنان به این باور برسند که در مسیر همگامی با استانداردهای فرهنگی زیبایی مورد نظر جامعه، بر بدن خویش کنترل دارند. افرادی که چنین باوری دارند، خود را مسئول این میدانند که ظاهرشان را با استانداردهای زیبایی تطبیق دهند. البته باور به کنترل بدن مفهومی دو سویه است: از یک سو باور به کنترل میتواند برای سلامت روانی فرد اثرات مثبتی داشته باشد و از اضطراب او بکاهد. از این دیدگاه، کنترل بدن مهارتی خواهد بود که به افراد کمک میکند بهراحتی تسلیم شرایط نشوند (صادقی جعفری، آرمنده، 1400: 203).
خودشیءانگاری ممکن است حاد یا گذرا باشد. شکل گذراتر، «خودشیءانگاری حالتی» نامیده میشود که بافتار محور است و مبنای این تصوّر که در موقعیتهای خاص ظاهر فیزیکی برجسته و مهم میشود (برای مثال بودن در گروهی که متشکل از هر دو جنس است). در چنین موقعیتهایی خودشیءانگاری فعال میشود زیرا افراد هوشیاری بالاتری در مورد تمرکز دیگران بر ظاهرشان دارند. تجمع چنین تجربههایی ممکن است به «خودشیءانگاری صفتی» منجر شود، که عبارت است از تمایل مزمن برای کنترلکردن ظاهر خود به خاطر نگرانی از این که دیگران از آن برای ارزیابی کلی فرد استفاده میکنند. خودشیءانگاری گسترهای از نتایج منفی را به همراه دارد، یک پیامد فوری آن دلمشغولی عادتی بهظاهر خود است (Fredrickson & Roberts, 1997: 198).
2- کلیشههای جنسیتی و خودشیءانگاری: نقشهای جنسیتی اساس کلیشههای جنسیتی در مورد ویژگیهای شخصی زنان و مردان را تشکیل میدهند. بیسو (1996: 3) بیان میکند که ما به همان اندازه که به کلیشهها دست مییابیم، اطلاعات در مورد جهان و نقشمان را در آن کسب میکنیم؛ چراکه آنها در سطوح فرهنگی و شخصی وجود دارند. سینوت و شیفرن (2001) دو فرآیند را شناسایی میکنند که بر اساس آن جنسیت رشد میکند: شناختی و یادگیری. رویکرد شناختی ادعا میکند که نقشهای جنسیتی به دلیل درک کودک از همذات پنداری، مقدم بر رفتار متناسب با نقش رشد میکند (McKay, Tanjare 2013: 57). ساندارا بم[4] (2007) بر این باور است که کلیشههای جنسیتی زمانی شکل میگیرد که کودکان معنا و تصویری از خود میسازند که دربردارنده مفاهیم مردانگی یا زنانگی است و جنسیت به بخشی از خودپنداره آنها تبدیل میگردد.
بین سنین چهار تا هفتسالگی، کودکان به تدریج مفهوم ثبات جنسیتی را میفهمند، بدین معنی که تشخیص میدهند جنسیت یک ویژگی اساسی و بنیانی برای تعریف و شناخت هر کس است. پس از استحکام این شناختها، ادراکات فرد تحت تأثیر آنچه که دربارة جنسیت یاد گرفتهاند قرار میگیرد. فرانزوی (1995) بیان میکند که بازی دختران در سنین پایین با انواع عروسکهای باربی، اسباببازیها و لوازم زیبا و تزئینی به آنها این پیام را منتقل میکند که بدن آنها نیز به عنوان یک شیء میتواند محل قضاوت و ارزشگذاری باشد. اصولاً این پیامهای مهم توسط عامل خانواده به آنها منتقل میشود.
کلیشههای جنسیتی، به آنها یادآور میشوند که چگونه و با کدام معیارها قضاوت میشوند و چه معیارهایی را برای این امر باید رعایت کنند. از این رو، دختران نگران ظاهر و اندام خود میشوند و سعی میکنند تا مطمئن شوند که توسط دیگران پذیرفته و تأیید شوند. به موازات رشد کودکان، آنها بهتفصیل عقاید کلیشهای مربوط به مردبودن یا زنبودن را در فرهنگ خودشان میآموزند و بخشی از خود آنان میشود (McKay, Tanjare 2013: 58). فرانزوی (1995: 418) بیان میکند که نگرش زنان نسبت به بدن متأثر از ویژگیهای مردانگی و زنانگی است که زنان دارا هستند. زنانی که نقش سنتی را اتخاذ و ایفا میکنند و ویژگیهای شخصیتی زنانه را دارا هستند نگرش منفیتر نسبت به بدن خود دارند، این برخلاف زنانی است که بیشتر صفات مردانه دارند. تحقیقات هارسی و زاربریگن (2020) و راجرز و کرون (2019) نشان داد که جنسیتگرایی مردان و زنان به طور قابلتوجهی پذیرش شیءشدن زنان را پیشبینی میکند. این یافتهها نشان میدهند که اتخاذ یک گرایش کالاییشده از خود با تأیید دیدگاه جنسیتی زنان همراه است.
3- خودشیفتگی و خودشیءانگاری: اصطلاح خودشیفتگی (نارسیس) از افسانههای یونانی نارسیس گرفته شده است. شخصیت خودشیفته نشانههای احساس خودبزرگبینی، خودزیبایی، اشتغال ذهنی با تخیلات موفقیت، قدرت، استعداد زیبایی و اعتقاد به اینکه فردی استثنایی و خاص است دارد. ویژگیهای معمول اختلال خودشیفته شامل عزّتنفس متغیر و آسیبپذیری همراه با تلاش جهت دستیابی به تعادل از طریق توجهطلبی و تأیید خودخواهی و خودبزرگبینی آشکار یا پنهان است (الهویردی ضیایی، خانجانی، 1398: 1).
صاحبنظران اغلب از دو سنخ خودشیفتگی با عنوان خودشیفتگی بزرگمنش در مقابل خودشیفتگی آسیبپذیر سخن میگویند. خودشیفتگی بزرگمنش عمدتاً منعکسگر صفات مرتبط با بزرگمنشی، پرخاشگری و سلطهگری است درحالیکه خودشیفتگی آسیبپذیر منعکسگر بزرگمنشی دفاعی ناایمن است که احساسهای مربوط به بیکفایتی، عدمصلاحیت و عواطف منفی را میپوشاند. طبق تعریف انجمن روانشناسی امریکا[5] اختلال شخصیت خودشیفته به صورت یک الگوی فراگیر بزرگمنشی در تخیل یا رفتار نیاز به تحسین و فقدان همدلی توصیف میشود که از اواخر نوجوانی آغازشده و در زمینههای مختلف دیده میشود. افراد خودشیفته دارای حس غیرمنطقی برتری خود هستند و این درگیری بیشازحد با خود موجب فقدان حساسیت و همدلی نسبت به سایرین میشود (الهویردی ضیایی، خانجانی، 1398: 2-3).
در این راستا، برخی تحقیقات نشان میدهد که خودشیفتگی با ادراک بدنی و خود شیءانگاری رابطه دارد. طبق تحقیقی که در سال ۲۰۰۸ توسط وازیره و همکاران انجام شده ظهور خودشیفتگی در ظاهر جسمانی بررسی شده است. خودشیفتگی به وسیله یک مفهوم آشکار برای ظاهر شخص توصیف میشود، تحقیقات نشان میدهد خودشیفتهها علاقهمند به پوشیدن لباسهای گرانبها و روشن، ظاهر برازنده و پاکیزه دارند که نیازمند تمهیدات زیادی میباشند و در زنان بهصورت آرایشکردن نمود پیدا میکند. از این گذشته، فرد بیننده بر اساس چنین نشانههایی در ظاهر فرد، او را قضاوت میکند و با استناد از این اطلاعات، قضاوت نسبتاً صحیح انجام میدهد این یافتهها نشان میدهد که ظاهر جسمانی شخصیت خودشیفته را منعکس میکند (الهویردی ضیایی، خانجانی، 1398: 4).
4- خانواده و خودشیءانگاری: تئوریهای جامعهشناختی خانواده، والدین را بهعنوان عاملان شکلگیری خود و هویت مورد توجه قرار میدهند. از منظر این تئوریها، خانوادهها در جامعهپذیری نظاممند، فرهنگ را از طریق آموختن هنجارها و نظم اجتماعی به فرزندان انتقال میدهند. بکر در مطالعات مختلف، در خصوص والدینیکردن به دو بعد اصلی صمیمیت-عداوت و سختگیری و آسانگیری والدین برای والدینیکردن اشاره داشتهاند (یوسفی، 1392: 128). والدین با صمیمیت و سختگیری بالا، بهاحتمال بیشتری فرزندانی با صفات خوب و اجابتگر را پرورش میدهند. درحالیکه والدین با صمیمیت و آسانگیری بالا، بهاحتمال بیشتر هنجارها را به فرزندان منتقل و فرزند خلاق پرورش میدهند. تئوری تقویت نیز تأکید دارد که تقویتکردن جنبههای مثبت رفتاری، تمایل به پذیرش والدین را افزایش و اشاعه میدهد و همچنین سختگیری والدین بهواسطه ایجاد حالات روانی منفی باعث عدمپذیرش پیام والدین میگردد.
لیسی و دیگران[6] (1992) میگویند هرقدر والدین با فرزندانشان هم هویت شوند بهاحتمال بیشتر ارزشهای والدین را درونی میکنند (یوسفی، 1392: 130-131). تحقیقات مککی (2013) و آتا و همکاران (2007) در این زمینه نشان میدهد دختران با تصویر بدنی نامطلوب در خانواده بیشتر نقد شده، کمتر پذیرفتهشده، از روابط ضعیفی با والدین برخوردارند و به همین دلیل از خوپنداره بدنی نامطلوبی برخوردار بوده و برداشتی کالایی از خود دارند. در مقابل، حمایت عاطفی خانواده، روابط مبتنی بر صمیمیت و درک و تشویق دختران، تصویر مثبت از بدن برای آنان ایجاد خواهد کرد و حتی این روابط قادر است سایر تأثیرات منفی اجتماعی و فرهنگی جامعه را برای فرزندان خنثی کند. تشویق والدین جهت اقناعسازی یکی از منابع شکلگیری خودپنداره مثبت، خودمختاری و عزّت نفس برای دختران است که می تواند میزان گرایش فرد به سمت کالاییشدن بدن و گرایش به جراحی زیبایی را کاهش دهد.
فردریکسون و روبرتز (1997: 189) نظریه شیءانگاری را بهعنوان تبیینی برای اهمیت ظاهر و بدن زنان مطرح کردند. آنها مدعی شدند که معیارهای اجتماعی، هنجارهای فرهنگی، انتظارات، کلیشههای جنسیتی، تعاملات بین فردی در شکلگیری تصویر بدنی زنان و دختران نقش برجستهای بازی میکنند و آنها میآموزند که خودشان را بر مبنای ظاهر فیزیکیشان ارزیابی کنند. معیارهایی که دیگران برای قضاوت آنها به کار میبندند. بر مبنای این نظریه بعضی از تأثیرات فرهنگی-جنسیتی، زنان را به سمت شیءانگاری سوق میدهد. آرمانهای اجتماعی که به اهمیت ظاهر زنانه توجه میکند و این تمایل در فرهنگها که زن باید بهعنوان یک شی در نظر گرفته شود نه بهعنوان یک وسیله کارکردی، نمونههایی از این تأثیرات محسوب میشود (Fredrickson & Nell, 1998: 631).
از این رو، نظریه فردریکسون و رابرتز و همچنین نظریه بم مبنای نظری تحقیق حاضر را شکل میدهد. به زعم فردریکسون و رابرتز خودشیءانگاری دختران در متن فرهنگ جنسیتی و کلیشهها رخ میدهد. به باور بم نیز خانواده عامل انتقال فرهنگ جنسیتی است که با روش تربیتی و ارتباطی خود، مجرای انتقال معیارها، و ایدآلهای زیبایی به فرزندان است و میتواند افرادی با ویژگی خودشیفتگی را پرورش دهد و زمینه شکلگیری خودشیءانگاری را تقویت کند (فردریکسون و رابرتز).
کلیشه های جنسیتی |
الگو های ارتباطی خانوادگی |
خودشی انگاری |
خودشیفتگی |
شکل 1- مدل نظری تحقیق
با مرور افکار دو صاحبنظر برجسته فردریکسون و رابرتز در حوزه خودشیءانگاری و رویکرد تعاملگرایی مید، فرضیههای تحقیق حاضر به شرح زیر قابل تدوین است:
- بین الگوهای ارتباط خانوادگی و خودشیءانگاری دختران شهر کرمان رابطه وجود دارد؛
- بین خودشیفتگی فردی و خودشیءانگاری دختران شهر کرمان رابطه وجود دارد؛
- بین کلیشههای جنسیتی و خودشیءانگاری دختران شهر کرمان رابطه وجود دارد؛
- بین ویژگیهای فردی (تحصیلات، سن) و خودشیءانگاری دختران شهر کرمان رابطه وجود دارد.
روش پژوهش
روش مورد استفاده جهت انجام این پژوهش، پیمایش از نوع همبستگی است که از طریق پرسشنامه، دادهها جمعآوری شد. جامعه آماری تحقیق حاضر، تمامی دختران مجرّد در محدودة سنی 18 تا 35 سال شهر کرمان در سال 1400 است که بنا به اطلاعات مرکز آمار ایران سال 1397، تعداد 33654 نفر میباشد. با استفاده از فرمول کوکران، با سطح خطای 5 درصد و سطح اطمینان 95 درصد، نمونه آماری با تعداد 348 نفر انتخاب شدند. معیار انتخاب نمونه عدممتأهلبودن، گروه سنی 18 الی 35، حضور بیش از یک سال در باشگاهها رضایت داوطلبانه جهت پرکردن پرسشنامهها بود و معیار حذف پاسخگو، عدمهمکاری و پاسخ ناقص به سؤالات بود. پس از بررسی پرسشنامهها، چهل و اندی پرسشنامه به دلیل اطلاعات ناقص حذف شد و در نهایت، نمونه پژوهش به سیصد نفر کاهش یافت. اکثریت مراجعهکنندگان باشگاههای کرمان را، دختران جوان تشکیل میدادند که مبنای گزینش آنان به عنوان نمونه تحقیق حاضر شد.
شیوة نمونهگیری در این تحقیق، روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای است. بر این اساس، برای نمونهگیری در گام اوّل بر اساس نقشه راهنمای مناطق شهرداری کرمان، مناطق شهری شهر کرمان مشخص گردید. در گام دوّم تعداد باشگاههای بدنسازی مستقر در محلات مشخص و آمار اطلاعات هرکدام استخراج گردید. سپس با استفاده از نمونهگیری تصادفی تعدادی از باشگاههای ورزشی -1) باشگاه بدنسازی نوین؛ 2) باشگاه بدنسازی علم ورزشی؛ 3) باشگاه بدنسازی ایرانیان؛ 4) باشگاه بدنسازی ققنوس؛ 5) باشگاه بدنسازی ارارات؛ 6) باشگاه بدنسازی المپیک؛ 7) باشگاه بدنسازی نیلوفر؛ 8) باشگاه بدنسازی هیربد؛ 9) باشگاه بدنسازی میثم جنوب؛ 10) باشگاه بدنسازی ایروبیک مروارید؛ و 11) باشگاه بدنسازی اربیک بانوان- انتخاب شدند. با مراجعه به این باشگاههای ورزشی، تعداد نمونه بر اساس نمونههای در دسترس انتخاب و پرسشنامه در بین آنها توزیع شد و پس از جمعآوری اطلاعات در قالب فایل اکسل دریافت و پس از مرتبسازی به نرمافزار SPSS منتقل گردید و با آمارههای میانگین، واریانس، ضریب همبستگی پیرسون، تجلیل واریانس، رگرسیون چندمتغیره و تحلیل مسیر، دادهها توصیف، تبیین و پیشبینی شد. به منظور اندازهگیری متغیرهای مورد تحلیل در پژوهش حاضر از سنجههای زیر استفاده شد:
پرسشنامه خودشیءانگاری: این مقیاس را مککینلی و هاید (1996) براساس نظریه فردریکسن و رابرتز (1997) برای سنجش سازه شیءانگاری بدنی تدوین کردند. این مقیاس 16 سؤال دارد و دارای دو زیرمؤلفه پایش بدن و شرم از بدن است. آزمون بر اساس مقیاس 5 درجهای از کاملاً موافقم (1) تا کاملاً مخالفم (5) تنظیمشده است. نمره بالا در هر کدام از مؤلفههای این مقیاس نشاندهندة میزان بالای خودشیءانگاری است. نتایج تجزیهوتحلیل دادههای این مقیاس در مطالعه دانش و همکاران (1393) نشان داد که آزمونهای فرعی این مقیاس همسانی درونی خوبی دارند. آلفای کرونباخ آزمون شیءانگاری بدنی 71/0 و آلفای کرونباخ خرده آزمون پایش بدن 11/0 و شرم از بدن 72/0 بود. پرسشنامه خودشیءانگاری هماهنگی درونی بالایی دارد. ضریب آلفای کرونباخ در تحقیق حاضر 892/0 محاسبه شده است.
پرسشنامه خودشیفتگی: پرسشنامه شخصیت خودشیفته نسخه ۴۰ گویهای در سال ۱۹۸۸ توسط راسکین و تری در ۳ مطالعه مجزا برای اعتباریابی مورد بررسی قرار گرفت. بعداً نیز آمز و همکاران این پرسشنامه را به NPI-16 تقلیل دادند. ضرایب پایایی (آلفای کرونباخ) گزارششده برای پرسشنامه شخصیت خودشیفته نسخه ۴۰ گویهای توسط راسکین و تری (۱۹۸۸) بالاتر از 74/0 به دست آمد. هنجاریابی ویژگیهای روانسنجی نسخه فارسی NPI-40 در جمعیت ایرانی بر روی 410 نفر از دانشجویان سال 1390 با میانگین سنی 26/25 بود که ضریب پایایی پرسشنامه مذکور در این بررسی 91/0 بدست آمده است. ضریب آلفای کرونباخ در تحقیق حاضر 826/0 محاسبه شد.
کلیشههای جنسیتی: برای سنجش کلیشههای جنسیتی از شیوه ترکیبی مبتنی بر الگوی ماکیونس (2001 ) و تایلور (2003) استفاده شده است. این شیوه ترکیبی بر گویههای هفتگانه برای سنجش کلیشههای جنسیتی مبتنی است که عبارتاند از: «مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند»، «مردان باهوش و زیرک، زنان کمهوش و کماستعدادند»، «مردان موجوداتی عقلانی، زنان موجوداتی عاطفیاند»، «مردان مدعی و متوقع و ناراضی، زنان بیادعا و قانع و راضیاند»، «مردان قوی و شجاع، زنان ضعیف و ترسو هستند»، «مردان فعال و رقابتی، زنان منفعل و مشارکتی هستند»، «مردان خشن و بیاحساس، زنان ظریف و زیبا و بااحساساند». هر یک از این گویهها در چهار سطح (کاملاً موافق، موافق، مخالف، کاملاً مخالف) اندازهگیری شدهاند. ضریب آلفای محاسبهشده برای این پرسشنامه 892/0 است. میزان آلفای محاسبه شده در پژوهش ابوحمزه (1396)، 88/0 به دست آمده است. ضریب آلفای محاسبه شده برای این پرسشنامه 892/0 است.
الگوهای ارتباطی خانواده: جهت سنجش ابعاد خانواده از پرسشنامه کوئرنر و فیتزپاتریک (۲۰۰۲) استفاده شد. این پرسشنامه شامل ۱۲ گویه است و به گونه تفکیکی و با استفاده از طیف لیکرت (شامل: خیلی کم، کم، تااندازهای، زیاد و خیلی زیاد)، ابعاد خانواده را در قالب دو بُعد جهتگیری گفتوشنود و جهتگیری همنوایی میسنجد. این پرسشنامه توسط طاهری و همکارانش (۱۳۹۱) مورد استفاده قرار گرفته است. در پژوهش مذکور مشخص شد که پایایی پرسشنامه بر اساس ضریب آلفای کرونباخ 81/۰ گزارش شده است. آلفای کرونباخ در تحقیق حاضر 826/0محاسبه شد.
در آخر، قبل از ورود به تجزیهوتحلیل دادهها، لازم به ذکر است که یافتههای این مقاله صرفاً به همبستگی بین متغیرهای موجود اشاره دارد نه روابط علّی آنها.
یافتهها
1- یافتههای توصیفی
توزیع فراوانی پاسخگویان برحسب تحصیلات نشان میدهد از جمع پاسخگویان 7/2 درصد دارای تحصیلات بیسواد، 7/4 درصد زیر دیپلم، 7/24 درصد دیپلم، 153 نفر معادل 51 درصد فوقدیپلم و لیسانس و 17 درصد پاسخگویان دارای تحصیلات فوقلیسانس و بالاتر هستند. 55 درصد پاسخگویان در سنین زیر 25 سال، 24 درصد در سنین 25 تا 30 سال و 20 درصد در سنین 30 تا 35 قرار دارند. همچنین میانگین سن پاسخگویان برابر 6/25 سال و انحراف معیار سن برابر 61/6 است. 101 نفر از پاسخگویان دارای درآمد کمتر از 2 میلیون تومان، 58 نفر معادل 3/19 درصد دارای درآمد بین 2 تا 4 میلیون تومان، 19 نفر معادل 3/6درصد پاسخگویان دارای درآمد بین 4 تا 6 میلیون تومان و 12 نفر معادل 7/40 درصد دارای درآمد بالای 6 میلیون تومان میباشند.
دادههای جدول 1 نشان میدهد در میانگین نظری خودشیءانگاری 48 و میانگین مشاهده شده برابر 5/53 میباشد که نشان میدهد میزان خودشیءانگاری دختران کرمانی بیشاز حد متوسط است. این امر مؤید این امر است که دختران کرمانی مراجعهکننده به باشگاهها، برای پذیرفتهشدن و به اصلاح زیباترشدن از منظر دیگران، تمایل بیشتری به امر زیباسازی بدن و ظاهر خود دارند. میانگین الگوی ارتباطی خانواده در بُعد جهتگیری همنوایی برابر 2/23 بوده که اختلاف نسبتاً معناداری با میانگین نظری 18 داشته و بالاتر از حد متوسط میباشد. الگوی خانوادگی در بُعد جهتگیری همنوایی (سنتی) بالاتر از جهتگیری گفتوشنود (مشارکتی) میباشد که نشان میدهد الگوی ارتباطی خانواده در کرمان بهصورت سنتی میباشد.
جدول 1- آمارههای توصیفی متغیرهای اصلی پژوهش
متغیر |
ابعاد |
کمترین نمره |
بالاترین نمره |
میانگین نظری |
میانگین مشاهدهشده |
انحراف معیار |
الگوی ارتباطی خانواده |
جهتگیری همنوایی |
6 |
35 |
18 |
2/23 |
12/3 |
جهتگیری گفتوشنود |
6 |
35 |
18 |
5/19 |
18/4 |
|
کل |
12 |
60 |
36 |
6/37 |
11/6 |
|
خودشیفتگی فردی |
خودشیفتگی فردی |
79 |
193 |
126 |
5/140 |
34/21 |
کلیشههای جنسیتی |
کلیشههای جنسیتی |
7 |
35 |
24 |
71/17 |
22/6 |
خودشیءانگاری |
خودشیءانگاری بعد پایش بدن |
12 |
40 |
24 |
4/25 |
75/4 |
خودشیءانگاری بعد شرم بدن |
11 |
42 |
24 |
1/27 |
88/5 |
|
کل |
20 |
83 |
48 |
5/53 |
74/7 |
در متغیر خودشیفتگی فردی میانگین نظری برابر 126 و میانگین مشاهده شده برابر 5/140 است که نشان میدهد اختلاف زیادی بین میانگین نظری و میانگین مشاهدهشده در متغیر خودشیفتگی فردی وجود دارد و میزان خودشیفتگی دختران بیشتر از میزان متوسط است. در متغیر کلیشههای جنسیتی میانگین نظری 24 و میانگین مشاهده شده برابر 17.7 است که نشان میدهد اختلاف زیادی بین میانگین نظری و میانگین مشاهده شده در متغیر کلیشههای جنسیتی وجود دارد و میزان کلیشهها کمتر از سطح متوسط است. بهعبارتدیگر تفکراتی مانند «مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند.»، «مردان موجوداتی باهوش و زیرک، زنان موجوداتی کمهوش و کماستعدادند» و «مردان موجوداتی عقلانی، زنان موجوداتی عاطفیاند.» واز این قبیل گزارهها، جایگاه چندان بالایی در بین دختران نمونه تحقیق ندارد.
2- آزمون روابط دو متغیری
براساس یکی از فرضیات تحقیق حاضر، انتظار میرفت که بین متغیرهایی مانند سن و درآمد با متغیر وابسته خودشیءانگاری دختران رابطه مشاهده گردد. جدول 2، نتایج آزمون این فرضیه را نشان میدهد.
جدول2- آزمون رابطه بین سن، درآمد و خودشیءانگاری دختران
متغیرها |
پویش بدن |
شرم از بدن |
خودشیءانگاری |
سن |
**187/0 |
024/0 |
*124/0 |
درآمد |
024/0 |
*139/0 |
112/0 |
دادههای جدول 2 نشان میدهد که رابطه معنیداری بین سن و خودشیءانگاری وجود دارد. بهطوریکه با افزایش سن، خودشیءانگاری در بین دختران افزایش مییابد. میزان همبستگی بین دو متغیر درآمد و خودشیءانگاری در سطح معنادار 5 درصد تأیید نشد. از این رو، فرضیه اول تأیید و فرضیه دوم تأیید نشده است.
جدول3- آزمون تحلیل واریانس خودشیءانگاری دختران در گروه های تحصیلی
متغیر وابسته |
متغیر تحصیلات |
تعداد |
میانگین |
مقدار F |
p-value |
خودشیءانگاری |
بیسواد |
8 |
7/52 |
574/2 |
038/0 |
زیر دیپلم |
14 |
8/55 |
|||
دیپلم |
74 |
1/54 |
|||
فوق دیپلم ولیسانس |
153 |
7/51 |
|||
فوق لیسانس و بالاتر |
51 |
23/50 |
در بررسی تفاوت میزان خودشیءانگاری در گروههای تحصیلی با مقدار f برابر 574/2 و سطح معناداری برابر 038/0 در جدول 3، نشان داد که میانگین خودشیءانگاری در بین گروههای تحصیلی با سطح معناداری 5 درصد معنادار بوده و بیشترین خودشیءانگاری در گروههای تحصیلی دیپلم و زیر دیپلم مشاهده میشود. از این رو، تفاوت میزان خودشیءانگاری میان گروههای تحصیلی تأیید شد.
جدول 4- ماتریس همبستگی متغیرهای مستقل و خودشیءانگاری
متغیر |
کلیشههای جنسیتی |
خودشیفتگی |
الگوی ارتباطی خانواده |
خودشیءانگاری |
کلیشههای جنسیتی |
1 |
|
|
|
خودشیفتگی |
**304/0 |
1 |
|
|
الگوی ارتباطی خانواده |
**261/0 |
*131/0 |
1 |
|
خودشیءانگاری |
**471/0 |
**399/0 |
*139/0 |
1 |
نتایج جدول 4 نشان میدهد که بین خودشیءانگاری و متغیرهای مستقل خودشیفتگی، کلیشههای جنسیتی و الگوی ارتباطی خانواده رابطه معنیدار وجود دارد. قویترین رابطه بین کلیشههای جنسیتی و خودشیفتگی و ضعیفترین رابطه بین الگوی ارتباطی خانواده و خودشیءانگاری مشاهده شد. با نظر به نتایج جداول، فرضیههای تحقیق تائید شد.
3- یافتههای تحلیل چندمتغیری
در جدول 5 رگرسیون تأثیر متغیرهای مستقل بر خودشیءانگاری مؤید آن است که در بین متغیرهای تحقیق، تأثیر متغیرهای سن، تحصیلات، الگوهای ارتباطی خانواده، خودشیفتگی فردی و کلیشههای جنسیتی بر خودشیءانگاری دختران معنیدار بود (01/0>P). در نهایت، متغیر کلیشههای جنسیتی (324/0= β) در مجموع بیشترین تأثیر را بر خودشیءانگاری دختران داشته است.
جدول 5- رگرسیون تأثیر متغیرهای مستقل بر خودشیءانگاری دختران
ابعاد متغیر وابسته |
متغیرهای مستقل |
ضرایب استاندارد نشده |
ضرایب استاندارد شده (Beta) |
t |
سطح معنیداری |
||
B |
خطای معیار |
||||||
خودشیءانگاری |
سن |
199/0 |
066/0 |
186/0 |
025/3 |
003/0 |
|
تحصیلات |
145/1- |
464/0 |
139/0- |
466/2- |
014/0 |
||
الگوهای ارتباطی خانواده |
015/0- |
068/0 |
017/0- |
216/0 |
829/0 |
||
خودشیفتگی |
015/0- |
020/0 |
294/0 |
843/5 |
001/0 |
||
کلیشههای جنسیتی |
480/0 |
070/0 |
324/0 |
827/6 |
001/0 |
||
ضریب همبستگی چندگانه: 569/0 |
ضریب تعیین: 324/0 |
ضریب تعیین تعدیل شده: 312/0 |
|||||
با استفاده از واریانس ترکیب خطی متغیرهای مستقل میتوان در کل حدود 32 درصد از واریانس خودشیءانگاری دختران را تبیین کرد. مابقی تغییرات متغیر وابسته به دلیل پیچیدگی و چندبُعدیبودن متغیر وابسته تحقیق یعنی خودشیءانگاری و همچنین عدم بررسی متغیرهایی است که بر این متغیر تأثیرگذار هستند. در آخر برای تعیین تأثیر مستقیم و غیرمستقیم متغیرهای مستقل بر متغیر وابسته از تحلیل مسیر استفاده شد که در نمودار و جدول، اثرات مستقیم و غیرمستقیم متغیرهای مستقل بر متغیر وابسته تحقیق نشان داده شده است.
جدول 6- محاسبة اثرات مستقیم و غیرمستقیم متغیرهای مستقل تحقیق بر خودشیءانگاری
|
تأثیر مستقیم |
تأثیر غیرمستقیم |
تأثیر کل |
کلیشههای جنسیتی |
324/0 |
104/0 |
428/0 |
خانواده |
017/0- |
038/0 |
021/0 |
خودشیفتگی |
294/0 |
- |
294/0 |
سن |
186/0 |
- |
186/0 |
تحصیلات |
139/0- |
- |
139/0- |
نتایج جدول 6 نشان میدهد که متغیر خودشیءانگاری با میزان 43 صدم بیشترین میزان تأثیرگذاری را از کلیشههای جنسیتی پذیرا است، به طوری که این متغیر با 34 صدم اثر مستقیم و 10 صدم اثر غیرمستقیم بر متغیر خودشیءانگاری تأثیر میگذارد. متغیر خودشیفتگی با 29 صدم اثرگذاری کل، در میان متغیرهای مستقل رتبه دوم را دارد. سن با 19 صدم اثرگذاری کل رتبه بعدی را به خود اختصاص میدهد. متغیر تحصیل با 14 صدم متغیر تأثیرگذار بعدی است. متغیر خانواده با کمترین تأثیرگذاری در مرتبه آخر است.
شکل 2- تحلیل مسیر تحقیق
بحث و نتیجهگیری
خودشیءانگاری پدیدهای روانی است که در بستر فرهنگی-اجتماعی و با نیروهای اجتماعی شکل میگیرد و توسط عاملین اجتماعی از جمله خانواده به فرد منتقل میشود که به موجب آن، دختران جوان ظاهر فیزیکی، زیبایی و جذابیت جنسی خود را از منظر دیگری بر مبنای معیارهای و استانداردهای فرهنگی ارزیابی میکنند. در همین راستا، تحقیق حاضر سعی داشته است با کنکاشی جامعهشناختی بر مبنای رویکرد فردریکسون و رابرتز با تأکید بر سه عامل فرهنگی، خانوادگی و فردی به بررسی این پدیده در میان دختران جوان کرمانی بپردازد.
دادههای تحقیق نشان میدهد که میانگین مشاهده شده میزان خودشیءانگاری دختران کرمانی بیش از حد متوسط است. این امر مؤید این موضوع است که دختران کرمانی مراجعهکننده به باشگاهها، برای پذیرفتهشدن و به اصطلاح زیباترشدن هیکل و جسم از منظر دیگران، تمایل بیشتری به امر تمرینات بدن خود دارند. مطابق پاسخهای ارائهشده، تفکّر مدام دختران برای کنترل، نظارت و پایش ظاهری خود، بیش از حد متوسط است و در این فرآیند با دغدغه ذهنی نحوة پذیرش، شرمندگی، خودسرزنشی از سوی دیگران مواجهاند.
ریشه این امر نزد دختران کرمانی بر اساس نظریة خودشیءانگاری فردریکسون و رابرتز این است که فرهنگ، جامعه و ارزشهای فرامرزی، دختران را چنان اجتماعی میکند که خودشان را بر اساس ظاهر و قیافه و نه شخصیتشان ارزیابی میکنند، به این سبب که بدنهایشان در معرض نگاههای خیره و ارزیابی دیگران قرار دارد و راغبند تأیید آنها را داشته باشند. همسو با نگره الیاس در رابطه با بدنهای متمدّن میتوان مدعی شد که بدن اینان نقطه مناسبی برای نمایش خویشتن و برساخت آن است.
کالگرو و جاست (2011 )، خودشـیءانگاری را نزد دختران عاملی میداند که دختران ارزیـابی و کنترل بدن خویش را جهت نمایش جذابیتها به دیگـران، جایگزین رشد، سلامت، پیشـرفت و شایسـتگی میکنند و ایـن نظـارت و پایش بـدنی نزد آنان ممکن است بـا رفتار ناسالم، جراحیهای زیبایی، کاهش عملکـرد ذهنـی و دغدغههای دائمی ذهنی در حوزه بدن و چهره متمرکز شود و گاهی به دلیل عدمرسیدن به ایدآلهای ذهنی خود در مورد ظاهرشان، هدفمندی و رضایتمندی از زندگی در آنها کاهش یابد و منجر به تجربه وضع روانی منفی و احساس حقارت در آنها شود. در واقع میتوان چنین گفت دختران کرمانی در عرصه اپیدمی زیبایی، روایت جنسیتی و انسانی خود را از لنز دوربین بدن توصیف میکنند و چگونگی شناسایی خود و معرفی خود به دیگران را از طریق ظاهر بدنی و چهره انجام میدهند، چراکه معیارهای فرهنگی زیبایی و جذابیت در امر هیکل و قیافه، یکی از معیارهای اساسی در امر موفقیت دختران در زندگی بهویژه در گزینههای مهمی چون ازدواج، روابط زناشویی و تأیید در روابط اجتماعی از سوی جامعه و سنت است که فرهنگ مدرن نیز بر آن صحه میگذارد.
انتقال معیارهای زیبایی در قالب کلیشههای جنسیتی از سوی خانواده و اطرافیان به دختران القا شده و در درون آنها نهادینه میشود. یافتههای کلیشههای جنسیتی در تحقیق حاضر نشان میدهد که با افزایش میزان کلیشههای جنسیتی دختران کرمانی، خودشیءانگاری آنان افزایش مییابد. این یافته مؤید تحقیق دارابی و محمدی (1392) هارسی و زاربریگن (2020) است. در تبیین این یافتهها میتوان گفت نقشهای جنسیتی کلیشهای و سنتی زنانه ازجمله عوامل اجتماعی تأثیرگذار بر افزایش خودشیءانگاری دختران است. این یافته بیشتر به نظریات و دغدغههای فمنیستها نزدیک است. به نظر فمنیستها تلاش برای زیباسازی بدن و ظاهر، بر اساس نرمهای تعریف شده توسط جامعه ربطی به کنترل زن بر روی بدن ندارد، بلکه مربوط به چیزی است که به عنوان تعریف زیبایی به زن تحمیل میشود؛ تعریفی که با واقعیت زندگی تطبیق ندارد و کاملاً ساختگی است و در بسیاری موارد زیانبار بوده و نه تنها به کاهش اعتماد به نفس بلکه به انفعال فردی و اجتماعی زنان نیز میانجامد. به نظر میرسد جامعه با کلیشههای جنسیتی و انتقال مفاهیم زیبایی، ظرافت، احساسیبودن، انفعال و مطیعبودن به دختران از کودکی میآموزد برای پذیرش نزد دیگران باید از یکسری معیارهای زیبایی در پوشش، ظاهر و بدن تبعیت کند. این تعابیر سنتی وقتی با ایدآلهای مدرن و فشارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه کرمان هماهنگ میشود، سبب میشود دختران با خود همانند یک شیء رفتار کنند پیوسته بدن خود را پایش کنند و نگاه تأیید دیگران را با خود همراه کنند.
نتایج این دادهها در رویکرد داگلاس وضوح مییابد. او در این رابطه به نحوة بازنمایی بدن در یک فرهنگ اشاره میکند. بدن، در نگره او، به مانند یک متن فرهنگی است که ارزشهای فرهنگی یک جامعه را منعکس میکند و تجلی عینی بدان میبخشد. به باور او فرهنگ زمینهساز فشار در ساختار درونی و بیرونی بدن و تغییر آن است که به وسیله آن میتوان به شرایط دلخواه دست یافت. نتیجه این تحقیق، همسو با نتایج تحقیق کنعانی، رزاقی (1396) نشان میدهد که زیبایی بهعنوان سرمایه ظاهری و فیزیکی زنان، برای ایفای نقش جنسیتی یکی از سرمایههای اصلی آنان در مقابل مردان است. با لحاظشدن زیبایی بهعنوان سرمایه یک دختر، شخصیت و تواناییها و قابلیتها شایستگیها، اهداف و رقابتها و تمامی امور زنانه او، تا حدی به این سرمایه تقلیل یافته و در آن جستجو میشود. به این ترتیب ایماژهای مدرن که در ظاهر دارای بار هنجاری متفاوتی از کلیشههای سنتی جنسیتی هستند در قالبی نو و مدرن زمینههای نگرش جنسیتی را بازتولید میکند. افراد با تعاریف زیبایی ظاهری و زنانگی در دنیای مدرن و هنجارهای سنت شرطی میشوند و حاضرند در مراکز زیبایی با هزینههای مضاعف خود را به سطح زیبایی مورد انتظار ارتقاء دهند و همین امر موجب محرومیت آنها از استقلال و مانع پیشرفت آنها به سبب جنسیتشان میشود
طبق دادههای تحقیق، خودشیءانگاری با الگوی ارتباطی خانواده کرمانیها ارتباط دارد. نتایج تحقیق حاضر با نتایج تحقیقات سبزواری و همکاران (1396)، موسوی دیوا و همکاران (1396)، وند والی و همکاران (2014) همسو است. طرفداران دیدگاه خانواده به این مسئله بسنده میکنند که دختران، تصوّر بدن بهنجار یا نابهنجاری را در متن زندگی خانوادگی میپرورانند. کش (21019)؛ زیمبرکمبگ (2014) و دانکلی و همکاران (2001) تأکید دارند که کلیشههای جذابیت، زیبائی، سایز مطلوب بدن و خودشیءانگاری از طریق خانواده به فرزندان منتقل میشود. برخی تحقیقات نیز به نقش خانواده در تعیین ترجیحات رنگ پوست، عقاید مرتبط با جذابیت و بافت مو تأکید نمودهاند (راجرز و همکاران، 2019؛ رابینسون، 2011).
در تبیین این یافته میتوان گفت ارزشهای فرهنگی خانواده در خلأ تعیین نمیشود. خانواده، واسطة انتقال کلیشهها و نگرش جنسیتی از جامعه به فرزندان هسنتند و انتظارات جنسیتی و معیارهای زیبایی را به دختران منتقل میکنند و آنان را آماده میکنند در جامعه چگونه حضور یابند، حدود پوشش و ظاهر و آرایش آنان را تعیین میکنند. برخی دیگر از صاحبنظران بر این نظرند که موفقیت خانواده در انتقال مؤثر معیارهای جامعه به فرزندان به نحوه تعاملات آنان نیز ارتباط دارد. بهزعم این صاحبنظران میتوان چنین برداشت نمود که خانواده عامل انتقال اعتمادبهنفس، خودمختاری فکری و توانمندی به فرزندان هستند در خانوادههایی که با روابط ضعیف رشد یافتهاند، این خانوادهها پاسخگویی مطلوبی برای فرزندان خود ندارند و امنیت و اعتماد لازم را به آنان نداده، پذیرش لازم را به آنان نمیبخشند و درنتیجه عزتنفس در آنها کمتر رشد میکند.
به مرور زمان و در سنین بالاتر، دغدغههای فکری در خصوص عدمپذیرش خود و ویژگیهای خود و فشار این افکار، خویشتنپذیری آنها کمتر و کمتر میشود و بسیاری از این افراد برای توفیق در پذیرش و جلب توجه دیگران، دست به استفاده گسترده از صنعت زیبایی میزنند تا قدری از نشخوارهای فکری خود رهایی یابد. در واقع، خانوادههای کرمانی و میزان ارتباط مطلوب آنان با دخترانشان را میتوان بهعنوان یکی از عوامل محافظتکننده و یا خطرساز خانوادگی در گرایش دختران جوان به خودشیءانگاری دانست که از طریق شکلدهی شخصیت، پیامدهای مهمی برای زندگی فردی و اجتماعی آنان دارد. به نظر میرسد تلاش خانوادهها در جامعهپذیری مثبت و تربیت صحیح فرزندان در جهت افزایش فرصتهایی برای توجه لازم، احترام، گفتوشنود و مباحثه آزاد در محیط خانواده و عدمتأکید بیش از حد بر نگرش و عقاید همسان و همنوایی اعضا، تأثیر بسزایی در کاهش خودشیانگاری فرزندان بخصوص دختران خواهد داشت.
نتایج حاصل از تحقیق خودشیفتگی فردی نیز نشان میدهد با افزایش آن، خودشیءانگاری دختران جوان افزایش مییابد. این یافته با نتایج تحقیق الهویردی و خانجانی (1398)، نویدانفر (1399)، اقرلو (1395)، شری و همکاران (2014)، کمپل و همکاران (2000) همسو است. آنها در بررسی رابطه خودشیفتگی و وارسی بدن به این نتیجه رسیدند که خودشیفتگی با ادراک و رفتارهای وارسی بدنی رابطه دارد و تمایل به جذابیت و زیبایی را افزایش میبخشد. گرایش به خودنمایی در این نوع شخصیتها باعث میشود آنها به شیوهای برانگیزنده و برای جلبتوجه دیگران، به خود بیشتر توجه کنند، خود را بیشتر زینت دهند، دغدغه بدن مطلوب و وزن مناسب را بیشتر از افراد عادی داشته باشند. در تبیین این دادهها، میتوان گفت که به نظر میرسد شخصیت خودشیفته، خودبزرگبینی را با پوشیدن لباسهایی متمایز از دیگران، چهرهآرایی و بدنسازی مدیریت میکند و سعی دارد ویژگیهای خود برتربینی خویشتن را با ظاهر و بدنی متمایز بیشتر به نمایش گذارد. این عملکرد به مثابه نمادی اساسی برای ویژگیهای شخصی، تعلقات و علایق عمل میکند، به این سبب که هم در تملّک فرد است و هم در معرض دید جمع قرار دارد و بهترین ابزار بیانی است.
در نهایت بر مبنای مباحث نظری و دادههای آماری تحقیق حاضر میتوان گفت:
- با توجه به نقش غیرقابل انکار و تأثیرگذار خانواده در پیشگیری و کاهش خودشیءانگاری، جلسات آموزشی برای بهبود الگوهای تعاملی، رفتاری و حمایتی به خانوادهها و دختران جوان تشکیل شود؛
- جهت تعدیل نقش کلیشههای جنسیتی در میزان خودشیءانگاری پیشنهاد میشود برنامههای آموزشی در سطح دانشگاهها، مدارس، محلات و رسانهها جهت اصلاح و بهبود الگوهای فرهنگی، خانوادگی و جنسیتی برای خانوادهها و دختران جوان برگزار گردد؛
- ارتقاء برنامههای فرهنگی و رسانهای، آموزشهای لازم به دختران از طریق خانواده در سطوح مختلف سنی، برای مقابله و رفع کلیشههای جنسیتی و خودشیفتگی و تقویت خودباوری و خودکارآمدی دختران جهت کاهش آسیبهای ناشی از شیءانگاری بدن و توجه افراطی به ظاهر و زیبایی، برگزار شود.
تشکر و قدردانی
این مطالعه با همکاری مدیران باشگاههای شهر کرمان به اتمام رسیده است، بدینوسیله از آنها تشکر و قدردانی میشود.
[1]. Self-Objectification
[2]. Vazireh et al.
[4]. Bem. S.