نوع مقاله : مقاله مروری
نویسندگان
1 استادیار جامعهشناسی، گروه علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
2 دانشیار جامعهشناسی، گروه علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Background and Aim: Values and attitudes related to family are the most obvious point of connection and intersection between the continuity of cultural traditions of past generations and the acceptance of new beliefs and mental patterns among new generations. Continuity and change in various dimensions of the family and its determinants have been the focus of numerous social researches. The present study aims to quantitatively synthesize the results of research conducted on family values and attitudes towards divorce and marriage among the Iranian women and men.
Data and Method: Using a systematic review approach, 60 studies in this field were analyzed for the period 2005-2024.
Findings: According to the findings, demographic, cultural, media, and economic factors play a significant role in shaping family values, with media factors showing the highest effect size of 0.42. Similarly, attitudes towards marriage are influenced by demographic-family, cultural, economic, social, individual-personality, and media factors, with cultural factors having the highest effect size of 0.33. Finally, attitudes towards divorce are shaped by demographic, family, cultural, individual-personality, and social factors, with cultural factors having the highest effect size of 0.37.
Conclusion: Cultural factors play a prominent role across all three domains, indicating that changes in Iranian families are significantly influenced by shifts in individual values, especially among the younger generation, with media also facilitating this process.
Key Message: A systematic review of research indicates that changes in family values, attitudes towards divorce, and marriage in Iran are complex and multidimensional. While various economic, social, cultural, and individual causes have contributed to these changes, cultural causes have played a more prominent role.
کلیدواژهها [English]
مقدّمه و بیان مسأله
ماهیت در حال تغییر ارزشهای خانوادگی و نگرشها نسبت ازدواج و طلاق به دلیل تأثیر عمیق آن بر هنجارهای اجتماعی و تصمیمگیریهای فردی، توجه محققان بسیاری را به خود جلب کرده است. ارزشهای خانوادگی اغلب ریشه عمیقی در سنتهای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی دارند و درک افراد از نهاد ازدواج و پذیرش طلاق را شکل میدهند (Cherlin, 2020). در طی چند دهه اخیر، تغییرات بسیاری در این ارزشها در فرهنگهای مختلف مشاهده شده است و در برخی مناطق، پذیرش بیشتری نسبت به طلاق و تغییر نگرشها درباره نقشهای سنتی خانواده شکل گرفته است (Amato, 2014). تغییراتی که جامعة ایرانی را نیز در بر گرفته و یکی از نمودهای آن را میتوان در سرعت بالای افزایش طلاق طی سالهای اخیر دید (جلیلی و همکاران، 1401). این تحولات تحت تأثیر عوامل متعددی، از جمله تغییرات اقتصادی، جنبشهای برابری جنسیتی و تغییرات ارزشی افراد قرار گرفتهاند (Tornton & Young-DeMarco, 2001).
فردگرایی جایگاهی منحصربهفرد در تحلیل تغییرات رخ داده در حوزه خانواده امروزی دارد. خودمختاریِ فردی منجر به آزادی فرد از تعینات اجتماعی سنتی، کاهش کنترل نهادی بر انتخابات و تصمیمات وی و تنوع در سبکهای زندگی گشته و بر رفتار جمعیتی افراد تأثیرگذار است (Stankuniene & Maslauskaite, 2008). جوامع مدرن از مدل جمعگرا و متمرکز بر خانواده که تأکید بر مسئولیتپذیری دارد به سمت جوامعی فردگرا با تأکید بر حقوق فردی حرکت کرده است (Kontula, 2008). در میانه وقوع این تغییرات، خانواده نمیتواند جدا از آنها در نظر گرفته شده و به نحوی به آن نگریسته شود که خارج از رویدادهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی موجودیت دارد؛ و فارغ از خطر انقراض، ما با ارزشهای خانوادگی جدیدی روبرو بودهایم که پیرو تغییرات در ارزشهای سنتی خانوادگی وقوع یافتهاند. تغییراتی که بخصوص در زمینه هویت جنسیتی و نظام ارزشی افراد، و نقش مردان در خانواده روی داده است (Jagger & Wright, 2004).
البته پارهای افراد از این تغییرات به عنوان بحران مردانگی یاد نموده که در آن مفهوم پدری، که سابقاً در نقطه ثقل خانواده قرار داشت، دچار تغییراتی در رابطه با ارتباط بین مردان، خانواده و جامعه شده است. در این ارتباط، معنای خانواده و آنچه که در گذشته به عنوان مدل هنجارمند پدری تلقی میشد، به چالش کشیده شده است. آنچه که امروزه با آن روبرو هستیم، ظاهرشدن نوعی مفهوم جدید پدری است که با ارزشها و کنشهای سابق بر آن متفاوت است. ارزشهایی که در خانواده سنتی تأکید بر نگاه به پدر به عنوان افرادی قانونمند، بدون عاطفه، نانآور و امثالهم داشتهاند (Collier, 2004)، دچار تغییر گردیده و نقش زنان و مادران در خانواده مدرن پررنگتر شده و مدل سنتی خانواده که تأکید بر نقش مادری زنان داشته دچار چالشهای متعددی گردیده و دیگر صرف ازدواج برای زنان و مردان جامعه مدرن، ارزش تلقی نمیشود (Jagger &Wright, 2004).
فارغ از احساس آزادی و رهایی که زنان و مردان جامعه مدرن امروزی به دست آوردهاند، این تغییرات روی داده در حوزه ارزشهای خانوادگی بدون چالش نیز نبوده و به عنوان مثال، تمایل کم نسبت به ازدواج یا ازدواج مجدد و بالارفتن وقوع طلاق، منجر به شکلگیری زندگی به تنهایی، یا همزیستی با شریک جنسی بدون ازدواج در بین نسل جوانتر شده است. با این روند افزایشی طلاق و جدایی و تعداد بالای افرادی که تمایل به ازدواج ندارند، تنظیمات زندگی افراد سالمند در آینده تغییر پیدا خواهد کرد. سالمندان آینده بیشتر در خانهها به تنهایی زندگی خواهند کرد و این تغییرات جمعیتی منجر به چالشهای متعددی برای اجتماع، سیاستمداران اجتماعی و هر فردی میشود. لذا، دانستن نگرش افراد نسبت به ازدواج و طلاق، به جهت تأثیراتی که بر وقوع رفتارهای جمعیتی افراد در امر ازدواج و طلاق در سالهای آتی خواهد داشت، بسیار حیاتی بوده و هر اجتماعی ملزم به کسب آگاهی نسبت به آن است (Höhn, 2008).
در راستای وقوع این تغییرات، در جامعه ما به علت پایین آمدن شدید آمار ازدواج، و به نسبت آن نیز بالا رفتن آمار طلاق در طی سالهای اخیر نسبت به سالیان گذشته (این نسبت در سال 1358، 2/11، در سال 1395، 6/3، در سال 1397، 9/2، و در سال 1401 نیز به رسیده 1/2است) (مرکز آمار ایران، 1401)، پژوهشگران متوجه این امر خطیر بوده و مطالعات بسیاری در این حوزه توسط آنها صورت پذیرفته است. این پژوهشهای متعدد با نتایج متنوعی که دارند، منجر به سردرگمی دانشمندان در کسب نتایج گردیده، و لذا اندیشمندان در عمل به این امر وقوف یافتهاند که به علت رشد تحقیقات در حوزه علوم انسانی و اجتماعی، نمیتوان مسلط بر تمام ابعاد یک مسئله گردید و لذا روی به انجام تحقیقات ترکیبی آورده و به دنبال فراهم نمودن عصاره این تحقیقات در یک موضوع خاص به روشی منظم هستند. همچنین بسیاری از تحقیقاتی که امروزه پیرامون یک موضوع خاص صورت میپذیرند نیز آنقدر تفاوت و حتی تضاد داشته که میتوانند منجر به گمراهشدن مخاطب خود گردند (خیراندیش و همکاران، 1394).
پژوهشهای بسیاری در ایران به مطالعه ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق پرداختهاند؛ که تفاوتها و پراکندگیهای موجود در نتایج این مطالعات، لزوم نگرشی جامعتر به موضوع و شناسایی عوامل آن را با استفاده از رویکرد مطالعه سیستماتیک به ما یادآوری مینماید. لذا در این پژوهش با نگاهی متفاوت و نگرشی جامعتر به موضوع، عوامل تفاوت در نتایج مطالعات گذشته را بررسی نموده و به مطالعه عوامل مرتبط با ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق با توجه به ویژگیهای موضوع پژوهش و همچنین مشخص نمودن عوامل مرتبط با این سه متغیر پرداخته و نیز امکان ارتباط ارزشهای خانوادگی افراد با نگرش آنها نسبت به ازدواج و طلاق مورد توجه قرار خواهد گرفت.
چارچوب نظری پژوهش
در زمینه چگونگی تأثیر تغییرات اجتماعی بر افراد، خانوادهها و جوامع، دیدگاهها و نظریات متعدد و متفاوتی بیان گردیده که در این میان، عمده تأکیدات بر مهمترین نظریات مرتبط با حوزه ارزشهای خانوادگی و متعاقب آن نگرشها و ارزشهای ازدواج و طلاق است.
در حوزه مطالعات فرهنگی و نظامهای ارزشی فردی، نظریههای اخیر جهانیشدن نشان میدهند که کشورهای در حال توسعه به طور روزافزونی تحت تأثیر هنجارها و ارزشهای غربی قرار میگیرند. این تغییر، اغلب به گذار از ارزشهای سنتی جمعگرا به سمت گرایشهای فردگرایانه منجر میشود که بازتابی از تغییرات فرهنگی گستردهتر در سراسر جهان است (Greenfield, 2019). ارزشهایی که در جوامع غربی مسلط گردیدهاند در نتیجه این تغییرات صورت گرفته در نظامهای ارزشی افراد، شاهد کاهش اهمیت ارزشهای خانوادگی مورد تأکید در جوامع در حال توسعه خواهم بود. باوری که البته خالی از چالش نیز نبوده و با واکنش اندیشمندان معتقد به نظریه جهانیشدن مواجه گردیده است. اندیشهای که معتقد به بررسی فرایندهای فراملی در مسیرهای متفاوت به جای تمرکز بر غرب هستند. امری که رونالد رابرتسون[1] تحت عنوان جهانمحلیشدن مطرح نموده و در آن پدیده جهانی را در تأثیر متقابل با پدیده محلی، خالق امری متمایز تحت عنوان جهانمحلیشدن قلمداد نموده (ریتزر[2]، 1395)، که میتوان در آن شاهد ادامه حیات باورهای ارزشی خانوادگی سنتی در کنار ارزشهای خانوادگی مدرن بود.
اینگلهارت و نوریس [3] (2003) نیز در نظریه تحول فرهنگی خود باور به نقش سنتهای فرهنگی در شکلدهی به دیدگاههای زنان و مردان داشته و روند تغییرات را از ارزشهای سنتی به سمت نقشهای جنسی برابرطلبانه میداند. وی این تغییر را در ارتباط با فرایند مدرنیزاسیون اجتماعی و جایگزینی نسلی قرار داده و به مقایسه ارزشهای فرهنگی حاکم بر خانواده در جوامع توسعهیافته و توسعهنیافته پرداخته و بر این باور است که آنچه منجر به تغییرات ارزشی خانوادهها در جوامع صنعتی پیشرفته گردیده، برآورده شدن نیازهای حیاتی افراد بوده که در نهایت، ارزشهای خانوادگی آنها را دچار تغییر نموده و با جایگزینی یک نسل به جای نسل دیگر، ارزشهای خانوادگی آنها نیز به سمت فردگرایی، خودبیانگری، برابرطلبی و مدرنشدن رفته و آنچه که تبدیل به دغدغه زندگی افراد ساکن در این جوامع گردیده، دیگر تأمین نیازهای حیاتی آنها نیست. امری که در جوامع توسعهنیافته تحقق نیافته و به علت برآوردهنشدن نیازهای حیاتی افراد، همچنان نظام ارزشی افراد، سنتی باقی مانده و خانواده سنتی دووالدی، با تقسیم نقشهای جنسی بین مرد نانآور و زن مراقب، برای حیات کودکان و جامعه ضروری است. اما آنچه که مورد تأکید شوارتز[4] (2006) در نظریه جهتگیری ارزشی فرهنگی وی بوده، تأکید وی بر پایدار بودن نسبی ارزشهای فرهنگی و تغییر تدریجی و کند آنها است. به باور وی، آنچه که منجر به تغییر در ارزشهای فرهنگی مورد تأکید یک جامعه میشود، شامل انطباق اجتماعی با بلایای همهگیر، پیشرفتهای تکنولوژیک، افزایش ثروت، تماس با سایر فرهنگها و عوامل بیرونی دیگر است.
بر اساس چارچوب فردگرایی-جمعگرایی، دو ارزش اساسی که معمولاً برای تمایز فرهنگهای غربی از غیرغربی استفاده میشوند، فردگرایی و جمعگرایی هستند. این ارزشها برای توضیح تفاوتها در رفتار، درک از خود، ارزشهای فرهنگی، الگوهای فکری، روابط بینفردی و شیوههای اجتماعیسازی والدین بسیار مهم تلقی شده (Triandis, 2018) و برای اولین بار توسط هافستد[5] (2011) طرح گردیده است. به باور وی، این امر نوعی پدیده جمعی محسوب میشود؛ اما درون هر جمعی نیز تنوعی از افراد مختلف وجود دارد. هافستد پیرو این تفکر به مجزا نمودن شش بعد از فرهنگهای ملی پرداخته است: فاصله قدرت، اجتناب از عدم اطمینان، فردگرایی/ جمعگرایی، زنانگی/ مردانگی، جهتگیری کوتاهمدت/ بلندمدت و اغماض/ منع.
اما در میان اندیشههای مهم تبیینکننده در حوزه تغییرات نظام ارزشی خانوادگی، دیدگاهی که بطور خاص به ترسیم نوعی مدل تحلیلی پرداخته که زیربنای بسیاری از رویکردها و تفسیرهای خاص در پژوهشهای حوزه ارزشهاست، طرحواره فن دیث و اسکاربرو[6] (1995) است. این اندیشه مشتمل بر دو پیشفرض است: نخست آنکه رفتار فردی توسط نیات و مقاصد رفتاری تعیین میشوند؛ که آنها نیز به نوبه خود، توسط ارزشها و جهتگیریهای سیاسی شکل میگیرند؛ و دوم آنکه ارزشهای افراد به شدت تحت تأثیر محیط و موقعیت اجتماعی آنها در آن قرار دارد. این پیشفرضها دو زنجیره ارتباطی بین سه سطح تحلیلی ایجاد نمودهاند: شرایط سطح کلان، رهیافتهای فردی و رفتارهای فردی، و بدیهی است که در این زنجیره ارتباطی، رفتار فردی مرحله پایانی نیست و در درازمدت، تغییرات در آن، تغییرات در شرایط کلان را به دنبال دارد. بنابراین به باور آنها، ما در اینجا با یک فرآیند دوری پیچیده سروکار داریم که شکل ساده شده آن را میتوان در قالب رابطه عام، بین ارزش، نگرش و رفتار ترسیم نمود.
یکی دیگر از دیدگاههای مهم درباره تغییرات ارزشی و نگرشی در خانواده، نظریه گذار دوم جمعیتی است. این نظریه سه مرحله اصلی تغییرات اجتماعی و تأثیر آنها بر ساختارهای خانواده را معرفی کرده است: 1) دوره پیش از گذار که با انقلاب کشاورزی و شکلگیری جوامع کشاورزی مرتبط است؛ 2) دوره مدرن یا گذار که با انقلاب صنعتی، شهرنشینی و صنعتیشدن همزمان است؛ و 3) دوره پسامدرن یا پس از گذار که به انقلاب دیجیتال و اطلاعاتی اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم مرتبط است. هر دوره به نظر میرسد که نوع خاصی از خانواده را به وجود آورده است: خانواده گسترده در دوره کشاورزی پیشامدرن، خانواده هستهای در دوره صنعتی، و خانواده هستهای مشارکتی در دوره پسامدرن (Lesthaeghe, 2014). این دیدگاه برای اولین بار در سال 1986 توسط دو جمعیتشناس اروپایی با نامهای ران لستهاق[7]و درک وندکا[8]پیشنهاد شد. نظریه گذار دوم جمعیتی به دنبال نشان دادن تغییرات فرهنگی به سمت هنجارها و نگرشهای پستمدرن است (با تأکید بر فردگرایی خودتحققبخشی). این دیدگاه در سطح کلان به دنبال نشان دادن تکامل جوامع در گذر زمان با تأکید بر نقش تغییرات فکری و تأثیر آن بر رفتارهای خانوادگی و جمعیتی است. همچنین در سطح فردی، این دیدگاه نظری جهتگیریهای ارزشی افراد را که در رفتارهای باروری و خانوادگی آنها تعیینکننده هستند، نشان میدهد (Zaidi & Morgan, 2017).
نظریات مورد بررسی قرار گرفته در اینجا، به دنبال نشان دادن چگونگی تغییرات صورت گرفته در ارزشهای خانوادگی، و متعاقب آن، نگرش به طلاق و ازدواج در بین جوامع مختلف میباشند. باید دید که مطالعات صورت گرفته در ایران در ارتباط با ارزشهای خانوادگی و نگرش به طلاق و ازدواج، تا چه اندازه پارامترهای مورد تأکید در این دیدگاههای نظری را تأیید کردهاند و چه شباهتها و تفاوتهایی بین عوامل مورد تأکید در مطالعات صورت گرفته در ایران و دیدگاههای نظری مسلط در این حوزه وجود داشته و کدام دیدگاه نظری انطباق بیشتری با نتایج حاصل از مطالعات صورت گرفته در ایران در این حوزه دارد.
مروری بر مطالعات پیشین
در این پژوهش، تمرکز روی تحقیقات انجامشده درباره موضوعی خاص است. از این رو جامعه مورد مطالعه، پژوهشهای انجام شده در زمینه عوامل تأثیرگذار بر ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق در ایران هستند. این جامعه بهطور دقیقتر شامل مقالات و همچنین پروژههای منتشر شده در مجلات و نشریات معتبر داخل چون (noormags.com, sid.ir, irandoc.ir, magiran.ir, prozhe.com) است که اطلاعات مختصری از آنها در قالب جداول زیر ارائه شده است.
روش و دادههای تحقیق
روش اصلی در تحقیق حاضر مرور سیستماتیک و فراتحلیل است که در آن بررسی اسناد پژوهشی در حوزه ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق، و میزان تأثیر هر یک از عوامل بر مبنای مجموع مطالعات انجام شده هدف اصلی تحقیق است. این روش در تلاش است که با ترکیب تحقیقات گذشته به نتایج جدیدی دست یابد. نتایجی که میتوان از آن در جهت پیشگیری و درمان آسیبهای ناشی از مسائل اجتماعی استفاده نمود. در این پژوهش، نخست گزارشهای متعدد، بر اساس موضوعات دستهبندی شده و سپس روشهای بکار رفته مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند. در جهت بررسی تکمیلی نتایج حاصل از پژوهشهای مورد بررسی قرار گرفته نیز با استفاده از روش فراتحلیل، مقدار اندازه اثر متغیرها با استفاده از نرمافزار جامع فراتحلیل (CMA3) مورد محاسبه قرار گرفته است.
با توجه به جامعه آماری، اطلاعات مورد نیاز از آثار مد نظر از لحاظ موضوعات، روششناسی و اعتبار دستهبندی شده و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاند. قبل از مطالعه و بررسی متون نیز، فرمتی بر اساس اهداف تحقیق طراحی گردید که پس از آموزش نحوه تکمیل آن، فرم در اختیار تیم پژوهشی در جهت استخراج دادههای مورد نیاز از منابع مورد نظر قرار گرفت. جامعه آماری مطالعه را طرحهای پژوهشی، پایاننامه تحصیلی و مقالههای علمی و پژوهشی تشکیل میدادند که در فاصله سالهای 1384 الی 1402 پیرامون ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق انجام شده بودند.
در مرحله اول، با کلیدواژههای ارزشهای خانواده، نگرش به ازدواج و طلاق، اثرات مورد نظر شناسایی شده و سپس با مطالعه عناوین و چکیدههای آنها در نهایت، 87 اثر که احتمال میرفت ارتباط مستقیم با تحقیق حاضر داشته باشند مورد بررسی قرار گرفتند. پس از بررسی آثار از لحاظ فنی و شاخصهای ارزیابی، 18 اثر مربوط به ارزشهای خانوادگی، 26 اثر مربوط به نگرش به ازدواج و 16 اثر مربوط به نگرش به طلاق، که از حداقل شرایط علمی لازم جهت مرور سیستماتیک همچون: روایی و پایایی مناسب، روش نمونهگیری و روش آماری صحیح، فرضیهها و سؤالات مناسب با موضوع پژوهش برخوردار بودند، انتخاب شدند. در همین راستا، نتایج پژوهشهایی مورد مطالعه قرار گرفته است که از لحاظ روششناختی شرایط لازم را احراز کرده باشند. معیارهای درونگنجی این پژوهش عبارتند از: 1) تحقیق در ایران انجام گرفته باشد؛ 2) در پژوهش مربوطه، ارزشهای خانوادگی و یا نگرش به ازدواج و طلاق به کار رفته باشد؛ و 3) پژوهش باید اطلاعات لازم برای استخراج عملی مؤلفههای شکلی و محتوایی را ارائه کرده باشد.
یافتهها
جهت تحلیل دادههای مربوط به پژوهشهای صورت گرفته پیرامون ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق، در ادامه به بررسی مؤلفههای شکلی و جنبههای محتوایی آثار پرداخته خواهد شد.
1) معرفی قالب آثار علمی
از مجموع 18 مطالعه ارزشهای خانوادگی، 26 مطالعه نگرش به ازدواج و 16 مطالعه نگرش به طلاق، 4مطالعه با موضوع ارزشهای خانوادگی عنوان پایاننامه بوده و سایر مطالعات، مقالات علمی-پژوهشی بودند که به بررسی آنها در این پژوهش پرداخته شده است.
2) روش تحقیق آثار
در آثار مورد بررسی در حوزه ارزشهای خانوادگی تمامی آثار (100 درصد) از روش پیمایش استفاده نمودهاند. در ارتباط با مطالعات مربوط به نگرش به ازدواج نیز 25 اثر از روش پیمایش (15/96 درصد) و 1 اثر از روش مطالعه زمینهای (84/3 درصد) استفاده کردهاند؛ و در ارتباط با مطالعات مربوط به نگرش به طلاق نیز تمامی آثار (100 درصد) از روش پیمایش استفاده کردهاند.
3) بررسی جنبههای محتوایی
در بخش دوم تحلیل دادهها، جنبههای محتوایی آثار با مؤلفههای بررسی اهداف، مبانی نظری، متغیرهای تأثیرگذار بر ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق مورد سنجش قرار گرفتهاند.
4) مبانی نظری آثار و دستهبندی آنها
جهت تبیین متغیر ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق از بین مطالعات مورد بررسی قرار گرفته، نظریات متعددی مورد استفاده قرار گرفتهاند. در بیشتر این مطالعات، به ترکیب نظریات روی آورده شده و در پارهای نیز نظریه خاصی به عنوان چارچوب نظری پژوهش، مدّ نظر قرار نگرفته و در تعدادی نیز بصورت از هم گسیخته و مبهم به آن اشاره شده و دقیقاً ذکر نگردیده که از کدام نظریه جهت تبیین استفاده شده است.
همانگونه که در جدول 4 اشاره گردیده، مهمترین نظریات تبیینکننده متغیر ارزشهای خانوادگی شامل: نظریات تحول نظام ارزشی، کنش ارتباطی هابرماس، نوسازی، کاشت، تمایز، قطعهقطعه شدن ارزشها و ساختیابی گیدنز هستند. البته پراکندگی نظریات بسیار زیاد بوده و نظریات دیگری نیز وجود داشت که در این مطالعات مورد استفاده قرار گرفتهاند. بیشترین میزان استفاده از این نظریات به عنوان چارچوب نظری نیز متعلق به نظریه تحول نظام ارزشی با 25 درصد میزان استفاده بوده است.
بر اساس یافتههای حاصل از مطالعات صورت گرفته در حوزه نگرش به ازدواج (جدول 4)، مهمترین نظریات تبیینکننده نگرش به ازدواج شامل نوسازی، گذار دوم جمعیتی، کنش عقلانی، مبادله، آرمانگرایی توسعهای، دگرگونی ارزشی، مدرنیته بازاندیشانه و اشاعه بودهاند. علاوه بر این نظریات بیان شده، اندیشههای دیگری نیز بصورت پراکنده به عنوان چارچوب نظری تبیینکننده در این مطالعات مورد استفاده قرار گرفتهاند. نظریهای که بیشترین میزان استفاده را به عنوان چارچوب نظری در بین این مطالعات داشته، نظریه نوسازی با 21/21 درصد بوده است.
در ارتباط با مؤلفه نگرش به طلاق نیز که در جدول 4 خلاصه آن قابل مشاهده است، نظریات مبادله، کارکردگرایی، تعاملگرایی، بحران ارزشها، نیاز- انتظار، مصرف نمایشی و تحول فرهنگی همراه با دیگر نظریات به تبیین عوامل مؤثر بر نگرش افراد به طلاق در مطالعات صورت گرفته در کشور ایران پرداختهاند. بیشترین میزان استفاده در بین این مطالعات به عنوان چارچوب نظری نیز متعلق به نظریه مبادله با مقدار 33/13 درصد بوده است.
5) متغیرهای مرتبط با ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق
در بررسی مطالعات انجام شده، متغیرهای مرتبط بسیاری مورد شناسایی قرار گرفتند که با ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق در ارتباط هستند. به علت پراکندگی بالا، این عوامل بر اساس ویژگیهای مشترک خود مورد دستهبندی قرار گرفتهاند که به تفکیک هر کدام در ادامه ذکر خواهد شد.
همانگونه که در ادامه و در جدول 5 مشاهده میشود، بر اساس دادههای حاصل از مطالعات صورت گرفته در ایران در ارتباط با ارزشهای خانوادگی، عوامل متعدد مرتبط را میتوان به چهار دسته تقسیمبندی نمود. بر اساس این دستهبندی، این چهار دسته شامل عوامل: جمعیتی (46/0)، اقتصادی (081/0)، ارزشی- فرهنگی (38/0)، و رسانهای (42/0) هستند؛ که همراه با متغیرهای تشکیلدهنده، در جدول 5 قابل مشاهده هستند. همانگونه که دادههای ناشی از این مطالعات نشان میدهد، بیشترین عاملی که ارتباط آن با ارزشهای خانوادگی مورد توجه و بررسی قرار گرفته، عوامل رسانهای بوده است. با محاسبه مقدار اندازه اثر برای این عامل، با توجه به دادههای موجود در مطالعات صورت گرفته، مقدار آن 42/0 به دست آمد که نشاندهنده اثرگذاری متوسط آن بر ارزشهای خانوادگی است. عوامل ارزشی- فرهنگی نیز پس از آن بیشترین توجه را بین مطالعات داخلی به خود جلب نموده است؛ که مقدار اندازه اثر آن 38/0 است. بیشترین میزان اندازه اثر نیز متعلق به عوامل جمعیتی با مقدار 46/0 بوده که البته تنها در 3 مطالعه اثر آن بررسی شده و به همین علت بالا بودن مقدار آن نمیتواند مورد توجه باشد. کمترین مقدار اندازه اثر نیز متعلق به عوامل اقتصادی با مقدار 081/0 است که بسیار پایین است.
بر اساس دادههای حاصل از نتایج مطالعات صورت گرفته در ایران پیرامون عوامل تبیینکننده نگرش به ازدواج (جدول 6)، میتوان عوامل متعدد مرتبط با نگرش به ازدواج در بین ایرانیان را به 6 دسته تقسیمبندی نمود؛ که شامل عوامل: رسانهای (22/0)، اجتماعی (15/0)، اقتصادی (23/0)، فردی-شخصیتی (25/0)، جمعیتی-خانوادگی (34/0)، و ارزشی-فرهنگی (33/0)، هستند. همانگونه که قابل مشاهده است، از بین عوامل مرتبط با نگرش به ازدواج، عوامل ارزشی-فرهنگی بیشترین عامل مورد توجه در بین مطالعات صورت گرفته در ایران است؛ که با مقدار اندازه اثر 33/0 نشاندهنده اثرگذاری متوسط آن بر نگرش به ازدواج است. عوامل جمعیتی-خانوادگی نیز با مقدار اندازه اثر 34/0 اثرگذاری متوسطی داشتهاند. پس از آن نیز عوامل اقتصادی و فردی- شخصیتی با مقدار اثرگذاری 23/0 و 25/0، حاکی از آن است که تأثیر متوسطی بر نگرش به ازدواج در بین ایرانیان، بر اساس نتایج حاصل از مطالعات صورت گرفته در سطح کشور دارد.
همانگونه که در جدول 7 قابل مشاهده است، عوامل متعدد مرتبط با نگرش به طلاق که در آثار مورد بررسی در ایران مورد توجه محققین قرار گرفتهاند، به 5 دسته عوامل: فردی- شخصیتی (37/0)، اجتماعی (42/0)، خانوادگی (18/0)، جمعیتی (11/0)،
ارزشی- فرهنگی (37/0)، قابل تقسیمبندی هستند. در میان این دسته از عوامل، بیشترین عاملی که مورد توجه قرار گرفته، عوامل ارزشی- فرهنگی با مقدار اندازه اثر 37/0 است که نشاندهنده اثرگذاری متوسط این دسته از عوامل بر نگرش به طلاق است. عوامل فردی- شخصیتی و اجتماعی نیز با مقدار اندازه اثر 37/0 و 42/0 اثرگذاری متوسطی بر نگرش طلاق داشتهاند؛ که البته علیرغم مقدار اندازه اثر متوسط برآورد شده برای آنها، چون صرفاً در دو مطالعه مورد بررسی قرار گرفتهاند، نمیتوان به این مقدار اثرگذاری توجه کرد.
6) ارائه مدلهای نهایی پژوهش
بر اساس یافتههای حاصل از نتایج مطالعات صورت گرفته در ایران در ارتباط با ارزشهای خانوادگی، نگرش به طلاق و ازدواج، میتوان به هفت دسته عامل اشاره نمود که با ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق افراد ارتباط هستند. از میان این هفت عامل، منهای عامل جمعیتی، دو دسته عوامل (عوامل ارزشی-فرهنگی و رسانه) بطور مشترک با ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق ارتباط داشتهاند. نحوه ارتباط هر کدام از این عوامل، با جزییات متغیرهای تشکیلدهنده، در شکلهای 1، 2 و 3 قابل مشاهده است.
بحث و نتیجهگیری
انجام مطالعات سیستماتیک در ارتباط با عوامل مرتبط با ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق، منجر به گسترش دانش ما نسبت به عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی و فردی مرتبط با آنها شده و دیدگاه ما را گسترش میبخشد. مطالعات مورد بررسی در این مقاله، منجر به درک عوامل چندگانهای شده که با ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق در ایران ارتباط دارند. عواملی که بر اساس مطالعات صورت گرفته، منجر به تغییر در ساختار خانواده گشته و ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق را در بین ایرانیان تغییر داده است. در پژوهش حاضر تلاش شد با نگاه متفاوت و نگرشی جامعتر، مهمترین عوامل مرتبط با ارزشهای خانوادگی و نگرش به ازدواج و طلاق مورد بررسی قرار گیرد.
بر اساس نتایج، در بین مطالعات صورت گرفته در حوزه ارزشهای خانوادگی، تأثیرگذاری عوامل جمعیتی، ارزشی-فرهنگی و رسانهای مورد تأیید قرار گرفته است. از بین این عوامل، بیشترین عاملی که ارتباط آن با ارزشهای خانوادگی مورد تأیید مطالعات صورت گرفته قرار دارد، عوامل رسانهای بوده با مقدار اندازه اثر 42/0 بوده که شامل متغیرهای ماهواره، اینترنت، شبکههای مجازی، مصرف رسانهای و تلویزیون میباشد.
همچنین در بین پژوهشهای صورت گرفته در ارتباط با نگرش به ازدواج، تأثیرگذاری عوامل جمعیتی-خانوادگی، ارزشی-فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، فردی-شخصیتی و رسانهای مورد تأیید قرار گرفته است. از بین این عوامل، بیشترین عاملی که ارتباط آن با نگرش به ازدواج مورد تأیید قرار گرفته، عوامل ارزشی-فرهنگی با مقدار اندازه اثر 33/0 بوده، که شامل متغیرهای جهانیشدن، نگرش به زن، فردگرایی، مادیگرایی، برابرگرایی جنسیتی، عرفیشدن، تفاوتهای بیننسلی، سرمایه فرهنگی، دینداری، آرمانگرایی توسعهای، مصرف فرهنگی، کلیشههای جنسیتی و سبک زندگی میباشد.
در حوزه مطالعاتی که در ارتباط با عوامل مرتبط با نگرش به طلاق صورت گرفته نیز نقش عوامل جمعیتی، ارزشی-فرهنگی، خانوادگی، اجتماعی و فردی-شخصیتی مورد تأیید قرار گرفته است. از بین این عوامل، بیشترین عاملی که ارتباط آن با نگرش به طلاق مورد تأیید قرار گرفته، عوامل ارزشی-فرهنگی با مقدار اندازه اثر 37/0 بوده، که شامل متغیرهای فردگرایی، عقلانیت، جهانگرایی، مساواتطلبی جنسیتی، بازاندیشی، سبک زندگی، ارزشهای سکولار، ارزشهای مدرن خانواده، دینداری، الگوی مرد نانآور، نوع پوشش زنان، تصمیم زنان نسبت به نوع پوشش خود، تفاوت نسلی، سرمایه فرهنگی، نوسازی، تفاوت عقیده زوجین، و قومیت میباشد.
در مطالعاتی که در ایران ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق را بررسی نمودهاند، نقش مهم عوامل ارزشی-فرهنگی برجسته بوده و ارتباط این دسته از عوامل با ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق به طور مشترک مورد تأکید بوده است. از بین متغیرهای ارزشی-فرهنگی، عامل دینداری بیشتر از سایر عوامل مورد تأکید قرار گرفته که با ارزشهای خانوادگی، نگرش به ازدواج و طلاق ارتباط دارد. جامعه سنتی ایرانی، جامعهای دیندار بوده که اثرات آن بر خانواده ایرانی به وضوح قابل مشاهده بوده است. لذا، با تغییرات صورت گرفته در طی سالیان اخیر در زمینه باورهای دینی افراد، تغییر در ساختار خانواده ایرانی نیز کاملاً قابل انتظار است. تغییراتی که طی سالیان اخیر، و بر اساس آمارهای موجود، شدت بیشتری به خود گرفته و مطالعاتی که در اینجا مورد بررسی قرار گرفت نیز مهر تأییدی بر آن است.
نمود این تغییرات را میتوان در کاهش آمار ازدواج، افزایش طلاق، کاهش فرزندآوری، افزایش همزیستی بدون ازدواج رسمی و بالارفتن آمار رابطه جنسی فرازناشویی طی سالیان اخیر مشاهده نمود. در کنار آن الگوی خانواده مرد نانآور و زن خانهدار نیز دچار تغییر شده و نقش زنان در فعالیتهای کاری خارج از محیط خانه افزایش یافته است. اینها تغییراتی است که یکی از عوامل مؤثر بر آن، تحولات صورت گرفته در باورهای دینی نسل جوانتر بوده و با افزایش آن، انتظار میرود که در سالهای آینده، و با جابجایی کامل نسلی، سرعت و شدت بیشتری به خود بگیرد و شاید قالب خانواده سنتی ایرانی کاملاً تغییر پیدا کرده و شکل اقلیتی پیدا کند. تغییراتی که در حال حاضر نیز خود را به شکل تفاوتهای نسلی در جامعه نشان داده و مورد تأیید مطالعات صورت گرفته در کشور است.
این نتایج، مؤید تأکید نظریه تحول نظام ارزشی اینگلهارت بوده و حاکی از تغییرات گستردهای است که در ساختار خانوادههای ایرانی، به واسطه تغییر در نظام ارزشی افراد اتفاق افتاده است. در این میان عوامل بسیاری هستند که نقشی تسهلکننده در ایجاد این تحولات داشته و مورد توجه مطالعات داخلی نیز قرار گرفتهاند. به عنوان مثال، در حوزه ارزشهای خانوادگی، نقش رسانهها در تغییرات صورت گرفته در این حوزه حائز اهمیت بوده و پژوهشهای صورت گرفته نیز به آن اشاره داشتهاند. در این میان، نقش اینترنت بیشتر مورد توجه بوده و اهمیت پررنگتری در بین این مطالعات داشته است. البته میزان استفاده از فضای مجازی نیز در مطالعاتی که اخیراً در حوزه خانواده صورت میگیرند، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و بخصوص ارتباط آن با تغییرات ارزشی خانوادگی مورد تأکید است.
با توجه به اینکه گسترش استفاده از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی تنها چند سالی است که در ایران عمومیت بسیاری پیدا کرده، پیشنهاد میشود که مطالعات آتی، توجه بیشتری به نحوه اثرگذاری شبکههای اجتماعی بر تغییرات ارزشی خانوادگی افراد داشته و به عنوان مثال، انجام مطالعات کیفی، میتواند فهم ما را نسبت به آن عمق بیشتری بخشیده و به مدیران فرهنگی کشور نیز کمک بیشتری در جهت شناخت این فضا نموده و آینده را قابل پیشبینیتر نماید. همچنین از آنجا که پیشبینی آینده نظام اجتماعی اهمیت بسیاری برای برنامهریزان کشور دارد، پیشنهاد میشود که در قالب مطالعات آیندهپژوه، تحقیقات بیشتری در ارتباط با پیشبینی آینده نظام خانواده در ایران صورت بگیرد.
[3] . Inglehart & Norris
[4] . Schwartz
[5] . Hofstede